بلاگ كاربران


  • ...بیایید پل بسازیم...

  • دو برادر با هم در مزرعه ای که از پدرشان به ارث رسیده بود، زندگی می کردند. یک روز به خاطر یک سوء تفاهم کوچک، با هم جرو بحث کردند ؛اختلاف آنها زیاد شد و از هم جدا شدند. یک روز صبح نجاری در خانه برادر بزرگتر را زد وگفت:« من چند روزی است که دنبال کار می گردم، آیا کاری دارید که برایتان انجام بدهم؟» برادر بزرگ تر جواب داد: « بله، به آن نهر در وسط مزرعه نگاه کن، آن همسایه در حقیقت براد…
  • ...Saman11خوش برگشتید...

  • سلام بر دوستان همخونه ای. (البته این سلام بنا به توصیه های خرمگسانه با حفظ موارد امنیتی عرض می شود!)  همونطور که مستحضرید یکی از دوستان عزیزمون Saman11  بعد از مدتی دوری از سایت، دوباره به جمعمون برگشتن. بازگشت شکوهمندتون رو تبریک میگیم و خوشحالیم که در این جمع مجازی کنارمون هستین. از طرف من، مینا، اما، بهزاد و.... و جمعی از کسبه و همسایگان و آشنایان. زحمت ترنسفر آهنگم با مینا جان …
  • من کی ام!؟!؟

  • من ﻫﺎﺷﻤﻢ ! ﮐﻪ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﺍﻡ ﺑﺎ ﯾﮏ ﺯﻥ ﻭ ﭼﻬﺎﺭ ﭘﺴﺮ، ﭼﻨﺪ ﺩﺧﺘﺮِ ... ﺑﯽ ﺍﺗّﻔﺎﻕ ﺧﺎﺹ, ﺑﻪ ﺟﺰ ﻣﺮﮒ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺑﯽ ﻫﯿﭻ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﻭ ﺑﯽ ﻫﯿﭻ ﺧﺎﻃﺮﻩ   ﺩﺭ ﻣُﺮﺩﮔﯽ ﺩﺍﺋﻤﯽ ﺧﻮﺩ ﺷﻨﺎﻭﺭﻡ ﺍﺯ ﺫﺭّﻩ ﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﻩ ﯼ ﺧﻮﺩ, ﮐﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﺸﻢ ﺗﺎ ﺷﺐ، ﻏﺮﻭﺭ ﻟﻪ ﺷﺪﻩ ﺩﺭ ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﺍﻡ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ، ﭘﺸﺖ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﺸﻢ ....  ﻣﻦ ﺁﺗﻨﺎﻡ ! ﺳﺎﻝِ ﯾﮏِ ﺭﺷﺘﻪ ﯼ ﺣﻘﻮﻕ ﺧﺸﻢِ ﺳﮑﻮﺕِ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻩ ﺩﺭ ﺗﺤﺼّﻨﻢ ﻣﻦ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﻧﺴﻞ ﺟﻮﺍﻧﻢ ﺑﻪ ﻫﺮﭼﻪ ﻫﺴﺖ! ﺍﺯ ﺩﺭﺩﻫﺎﯼ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ  …
  • س,م,م

  •     کنار تخت، کسی نیست وقت بی تابی چه مانده است به جز صبر و گریه کردن ها؟! کنار مبل، کسی نیست وقتِ دیدنِ فیلم کنار پنجره سیگار می کشم تنها کسی نمانده که از پشتِ من بیاغوشد! تمام خستگی ام را از آشپزخانه کسی نمانده که در کوچه ها قدم بزنیم برای خواندن آوازهای دیوانه دوباره یادم رفته... خریده ام دو بلیط برای خالیِ جایت در ایستگاه قطار دوباره یادم رفته... دوباره در سفره میان گریه دو بشقاب چ…
  • ...سلام...

  • ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ چه خوش است راز گفتن ٬ به حریف نکته سنجی ٬ که سخن نگفته باشی به سخن رسیده باشد . ‌ .  .  ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ « بیدل دهلوی »   سلام به همه خوب های همخونه حریفان نکته سنج...   مائده،حسین،آیه،افسون،فرشته،فاطمه،مریم88،ماریا،ملینا، رامین،اِما،هانا،پرنی،شادی1357،مجتبی،بهزاد،آرین،علیرضا، شهریار،سحر آزاد،امید،اسما،پریسا،میرا…
  • ...سرو آزاد...

  •             پرویز مشکاتیان اردیبهشت 1334 نیشابور شهریور 1388 تهران   زندگی نامه   By Hamkhone.ir  By Hamkhone.ir By Hamkhone.ir
  • …پروسه ی نوشتن!(دلتنگی های من)…

  • یک دفتر و یک خودکار... شاید این ذهن مغشوش با نوشتن کمی آرام گیرد...بدون فکر شروع می کنم به نوشتن:   *این روزها عجیب دلتنگم! با آنکه نمی دانم دلتنگی دقیقا چه شکلیست! ولی خوب می دانم،که دلتنگم...     _مامان..مامان... نگاهش می کنم... _آااب. می روم،به دلبندم یک لیوان آب می دهم.  برمی گردم سراغ نوشتن :     *این روزها عجیب دلتنگم! با آنکه نمی دانم دلتنگی دقیقا چه شکلیست! ول…