کاش دنیا طوری بود که هیچکس به کس دیگه نیاز نداشت ...
اونوقت ادم ها مطمئن میشدن کسی که سراغشونو میگیره دوسشون داره نه کارشون...

در روستای ما میگفتند پپسی حرام است و خوردنش گناه دارد...

به شهر که رسیدم اولین کاری که کردم یک پپسی خریدم و خوردم طعم لذیذ و شیرینی داشت

از آن به بعد فهمیدم که گناه لذیذ و شیرین است.....

حسین پناهی

بی گناه پای دار رفت و خندید! نمیدانست که بالای دار خواهد رفت!
چاقو دسته ی خود را برید و محبت، خار را گل نکرد!
همانگونه که دوری دوستی نیاورد و پول خوشبختی آورد...
و سر بی گناه بالای دار رفت!
انگار دوره ی ضرب المثل ها به پایان رسیده است...
"حسین پناهی

ما اکنون در زمان ” ضد حال استمراری ” زندگی می کنیم !

برگرد، مطمئن برگرد، تا یک بار دیگر با هم باشیم (فجر 28-29)

تا یک بار دیگه دوست داشتن همدیگر را تجربه کنیم. (مائده 54)

هر گاه خداوند تو را به لبه پرتگاهی برد
به او اعتماد کن
یا تو را از پشت می گیرد و یا به تو پرواز می آموزد

گفتم: خدایا سوالی دارم
گفت: بپرس
گفتم: چرا هر موقع من شادم، همه با من میخندن،
ولی وقتی غمگینم كسی با من نمیگرید ؟
گفت: خنده را برای جمع آوری دوست
و غم را برای انتخاب بهترین دوست آفریدم

من که در تنگ برای تو تماشا دارم
با چه رویی بنویسم غم دریا دارم؟

دل پر از شوق رهایی ست، ولی ممکن نیست
به زبان آورم آن را که تمنــــــــا دارم

... چیستم؟! خاطره ی زخم فراموش شده
لب اگر باز کنم با تو سخن ها دارم

با دلت حسرت هم صحبتی ام هست، ولی
سنگ را با چه زبانی به سخن وادارم؟

چیزی از عمر نمانده ست، ولی می خواهم
خانه ای را که فرو ریخته برپا دارم

و هر روز او متولد میشود؛ عاشق می شود؛ مادر می شود؛ پیر می شود و میمیرد... و قرن هاست که او؛ عشق می کارد و کینه درو می کند چرا که در چین و شیارهای صورت مردش به جای گذشت زمان جوانی بر باد رفته اش را می بیند و در قدم های لرزان مردش؛ گام های شتابزده جوانی برای رفتن و درد های منقطع قلب مرد؛ سینه ای را به یاد می اورد که تهی از دل بوده و پیری مرد رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده می کند... و اینها همه کینه است که کاشته می شود در قلب مالامال از درد...! و این, رنج است

+5
گــاهــی وقــتــهــا مــجــبــوری اَحــمـق بــاشـی !

روی کــاغــذ مــیــنــویــســم دَســتــهــایِ تـــو . . .

و روی آن دســت مــیــکــشــم . . . !!!