بلاگ كاربران


  • ...

  • نمیدانم  چی شد .. حقیقت است عاشق شدی؟؟؟؟؟ کاش گفته بودی من هم عاشق بودم درکت میکردم ...
  • مردم هزار رنگ

  • سخت است یک رنگ بودن در دنیایی که مردمش برای پرنگ بودن حاضرند هزار رنگ باشند..
  • مرد...

  •   مرد ها در چار چوب عشق٬ به وسعت غیر قابل انکاری نا مردند! برای اثبات کمال نا مردی آنان٬ تنها همین بس که    در مقابل قلب ساده و فریب خورده ی یک زن ٬ احساس می کنند مردند. تا وقتی که قلب زن عاشق نشده ٬ پست تر    از یک ولگرد٬ عاجز تر از یک فقیر و گدا تر از همه ی گدایان سامره. پوزه بر خاک و دست تمنا به پیشش گدایی     میکنند . اما وقتی که خیالشان از بابت قلب ز…
  • بغض گلویم

  •   امروزگلویم آنقدر بغض دارد کـــــــــه مجالی برای نفس کشیدن ندارم امروز نفس کشیدن را بی دلیل میدانم اصلا حوصله ام به نفس کشیدن هم نمیکشد چه برسد به نوشتن مشتی سکوت یـک خـسـته بـغــض کـرده طاقت این بغض قدیمی را ندارم چـقــدر دلــم هــوس مــرگ را کــرده گلویم میسوزد بــرای فریــادی که هر گز از گلویــم رخــت بر نبــست  …
  • بازیگر

  •   باید بازیگر شوم ،   آرامش را بازی کنم  … باز باید خنده را به زور بر لبهایم بنشانم  … باز باید مواظب اشک هایم باشم … باز همان تظاهر همیشگی : ” خوبم …
  • وخداتنها بود

  •   و خدا تنها بود هر کسی دوتاست . و خدا یکی بود . و یکی چگونه می توانست باشد ؟ هر کسی به اندازه ای که احساسش می کنند ، هست . و خدا کسی که احساسش کند ، نداشت . عظمت ها همواره در جستجوی چشمی است که آنرا ببیند . خوبی ها همواره نگران که آنرا بفهمد . و زیبایی همواره تشنه دلی است که به او عشق ورزد . و قدرت نیازمند کسی است که در برابرش رام گردد . و غرور در جستجوی غروری است که آنرا ب…
  • کاش می شد

  • کاش می شد ...   کاش می شد که کسی می آمد این دل خسته ی ما را می برد چشم ما را می شست راز لبخند به لب می آموخت کاش می شد دل دیوار پر از پنجره بود و قفس ها همه خالی بودند آسمان آبی بود و نسیم روی آرامش اندیشه ی ما می رقصید کاش می شد که غم و دلتنگی راه این خانه ی ما گم می کرد و دل از هر چه سیاهی ست رها می کردیم و سکوت جای خود را به هم آوائی ما می بخشید و کمی مهربان تر بودیم کاش می شد دش…
  • شاد باشید

  • کلامی از شیخ بهایی   آدمی  اگر پیامبر هم باشد از زبان مردم آسوده  نیست، زیرا : اگر بسیار کار کند، می‌گویند احمق است ! اگر کم کار کند، می‌گویند تنبل است! اگر بخشش کند، می‌گویند افراط می‌کند! اگر جمعگرا باشد، می‌گویند  بخیل است! اگر ساکت و خاموش باشد می‌گویند لال است!!! اگر زبان‌آوری کند، می‌گویند ورّاج و پرگوست ..! اگر روزه برآر…
  • گذشته خویش را از یاد مبر

  • گذشته خویش را از یاد مبر   چوپان زاده ای به تقدیر روزگار پادشاه شد آنهم از نوع پادشاه عادل.چون او به حکومت رسید لباس چوپانی خود را دور نینداخت بلکه آنرا عزیز شمرد و مخفی کرد.     گاه گاه که رعیت از قصر بیرون میرفتند درخلوت لباس چوپانی بر تن میکرد و کلاه نمدی بر سر مینهاد و چوبدستی بدست میگرفت و دور قصر میگشت و یک بار هم یکی از نگهبانان او را در این لباس دید و باخو…
  • مرگ در آینه

  •   مرگ از آنچه در آیینه می بینید به شما نزدیک ترست و زودتر می رسد.