دیوار کاربران


مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۱/۲۵

ولنتاین مبارک ، همراه یک بغل گل رز ، یک سبد ستاره و یک دنیا آرزوی شادباش


ariia
ariia
۱۳۹۴/۱۱/۲۵

در این بازار نامردی به دنبال چه مے گردی؟

نمے یابی نشان هرگز تو از عشق و جوانمردی!

برو بگذر از این بازار،از این مستے و طنازے!

اگر چه کوه هم باشے،در این دنیا تو مے بازی...

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۱/۲۵

اگه شکلات بودی شیرین ترین بودی ، اگه عروسک بودی بغلی ترین بودی ، اگه ستاره بودی روشن ترین بودی و تا زمانی که دوست منی عزیز ترینی . روز ولنتاین مبارک مبارک . . .

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۱/۲۵

اگه شکلات بودی شیرین ترین بودی ، اگه عروسک بودی بغلی ترین بودی ، اگه ستاره بودی روشن ترین بودی و تا زمانی که دوست منی عزیز ترینی . روز ولنتاین مبارک مبارک . . .

محمد
محمد
۱۳۹۴/۱۱/۲۵

کادویه ولنتاینت بازش کن http://pmlink.ir/aryana

salar68
salar68
۱۳۹۴/۰۹/۰۷

میعاد
در فراسوی مرز های تن ات تو را دوست می دارم.

آینه ها و شب پره های مشتاق را به من بده

روشنی آب و شراب را

آسمان بلند و کمان گشادهی پل

پرنده ها و قوس و قزح را به من بده

و راه آخرین را

در پرده یی که می زنی مکرّر کن.

در فراسوی مرزهای تن ام

تو را دوست می دارم.

در آن دور دست بعید

که رسالت اندام ها پایان می پذیرد

و شعله و شور وتپش ها و خواهش ها به تمامی فرو می نشیند

و هر معنا قالب لفظ را وا می گذارد

چنان روحی که جسد را در پایان سفر،

تا به هجوم کرکس های پایانش وانهد…

در فراسوهای عشق

تو را دوست می دارم،

در فراسوهای پرده و رنگ.

در فراسوهای پیکر هایمان با من وعده ی دیداری بده.



احمد شاملو

salar68
salar68
۱۳۹۴/۰۶/۰۶

شعر بسیار زیبایی از قیصر امین پور:

گاهي گمان نميکني ولي خوب ميشود
گاهي نميشود که نميشود که نميشود
گاهي بساط عيش خودش جور ميشود
گاهي دگر تهيه بدستور ميشود
گه جور ميشود خود آن بي مقدمه
گه با دو صد مقدمه ناجور ميشود
گاهي هزار دوره دعا بي اجابت است
گاهي نگفته قرعه به نام تو ميشود
گاهي گداي گدايي و بخت با تو يار نيست
گاهي تمام شهر گداي تو ميشود
گاهي براي خنده دلم تنگ ميشود
گاهي دلم تراشه اي از سنگ ميشود
گاهي تمام آبي اين آسمان ما
يکباره تيره گشته و بي رنگ ميشود
گاهي نفس به تيزي شمشير ميشود
از هرچه زندگيست دلت سير ميشود
گويي به خواب بود جواني مان گذشت
گاهي چه زود فرصتمان دير ميشود
کاري ندارم کجايي چه ميکني
بي عشق سر مکن که دلت پير ميشود

darya20
darya20
۱۳۹۴/۰۵/۲۴


salar68
salar68
۱۳۹۴/۰۲/۱۹

یک پرستار استرالیایی بعد از 5 سال تحقیقاتش ،
بزرگترین حسرتهای آدمهای در حال مرگ را جمع کرده
و 5 حسرت را که بین بیشتر آدمها مشترک بوده منتشر کرده است ....

نخستین حسرت = کاش به خانواده ام بیشتر محبت می کردم مخصوصا پدر و مادرم.
حسرت دوم = کاش این قدر سخت کار نمی کردم.
حسرت سوم = کاش شجاعتش را داشتم که احساساتم را با صدای بلند بگم .
حسرت چهارم = کاش رابطه هایم با دوستانم را حفظ می کردم .
حسرت پنجم = کاش شادتر می بودم . ولحظات بیشتری می خندیدم.
.
.
.

salar68
salar68
۱۳۹۴/۰۲/۱۲

مرد یعنی کار و کار و کار و کار * یکسره در شیفت های بیشمار

مثل یک چیزی میان منگنه * روز و شب از هر طرف تحت فشار

مرد موجی است هی در حال دو * جان بر آرد تا برآرد انتظار

او خودش همواره در تولید پول * لیک فرزند و عیالش پول خوار

با چه عشقی دائما در چرخشند * گرد شهد جیب او زنبور وار

چون که آخر شب به منزل می رسد * خسته اما با لبانی خنده بار

جای چای و یک خدا قوت به او * می شود صد لیست در پیشش قطار

از کتاب و دفتر و خودکار ، تا * اسفناج و پرتقال و زهرمار

آن یکی می خواهد از او شهریه * این یکی هم کفش و کیفی مارک دار

هر چه می گوید که جیبم خالی است * هر چه می گوید ندارم ، ای هوار

نعره می آید : "به ما مربوط نیست * ما مگر گفتیم ماها را بیار"

مرد یعنی آن که با پول و پله * می شود در خانه ، صاحب اعتبار

مرد یعنی سکته ، یعنی سی سی یو * ختم مطلب ، مرد یعنی جان نثار

خلقتش اصلا به این خاطر بود * تا درآرد روزگار از وی دمار