بلاگ كاربران


  • حدس بزن چه شکلی هستم؟

  • پروسه‌ی «شناخت» در غیاب تصویر، صدا و حس، خیلی کُند و گاهی غیر ممکن می‌شه مثلا توی همین جا؛ همخونه که رفتار، کردار، منش، علایق و حتی سبک لباس پوشیدن با «کلمات» منتقل می‌شن  اما خوشبختانه هر کلمه فقط یک کلمه نیست! و اینکه کجا و چگونه به کار گرفته می‌شه هم مفاهیمی داره مثلا سلام دادن یک کاربر به محض ورود به یک بلاگ عمومی، صرف کلمه «سلام&raqu…
  • حکم تخلیه

  • سلام «هم‌‌خونه‌‌ای» ها وقت همگی به خیر باشه این اواخر حضورمون تو این خونه کم‌رنگ بود، عادت بود یا نیاز یا هر چی؛ به هر حال از اینکه صاحبخونه حکم تخلیه‌رو سر در خونه سنجاق کرده، اصلا حس خوبی نگرفتیم باز دم‌شون گرم که یهویی با یه ارور بزرگ وسط صفحه روبرو نشدیم که بعد از چند بار کلیک بفهمیم سایت رفته رو هوا. بهمون فرصت دادن هر چی که به نظرمون ارزشمنده …
  • مادر، زن، دختر

  •         مادر؛ همونی که حسابش از همه جداست زن؛ همونی که به اندازه تک‌تک گل‌های دامنش، حالِ خوب برات داره دختر؛ همونی که وقتی هست، همه‌چی قشنگ‌ترِ فاطمه س؛  همونی که مادرِ، زنِ، دخترِ و تو؛ خانومی که می‌تونی انتخاب کنی مادر بشی، زن باشی یا دختر بمونی  …
  • به موقع و جسورانه به اشتراک بذار

  •   به آدم‌ها نگاه کن زندگی همه اون‌ها خلاصه شده توی: رفت و آمد‌ها، روابطی که برقرار می‌کنن، کارها و فعالیت‌هایی که به صورت روتین انجام می‌دن، رفتارهای متفاوتی که از خودشون به نمایش می‌گذارن و نهایتاً همه این‌ها، انواع سبک زندگی رو تشکیل می‌ده اما با وجود این تفاوت‌ها، به طور عمومی یک هدفِ مشترک بین اون‌ها به وضوح دیده می‌شه: تلاش…
  • تا الان چه گُلی به سر خودت زدی؟

  • یه روزایی پر توقع می‌شم؛ یکسره به نداشته‌هام فکر می‌کنم و اون‌هارو دست هر کی می‌بینم حسابی به حالش غبطه می‌خورم، شاید هم حسودی می‌کنم. اون لحظه، خوشبختانه کسی متوجه این حالم نمی‌شه و متاسفانه چیزی به من اضافه نمی‌شه یه خوددرگیری تمام عیار که برنده و بازنده‌ش خودمم! این درگیری اون قدر بی‌فایده و کسل کننده‌ست که آخر سر کاملا کودکانه،…
  • حواست باشه من ناراحت نشم!

  • به پدر و مادری که روی شخصیت خودشون کار نمی‌کنن و با هر اتفاق کوچیکی آشفته می‌شن، والدین تحریک پذیر گفته می‌شه بچه‌های این نوع پدر و مادرها، به جای این‌که حواس‌شون روی شناخت خودشون باشه، تمام تمرکزشون رو به والدین معطوف می‌کنن که مبادا اون‌هارو آزار بدن، به تبعش هیچوقت فرصت نمی‌کنن به خودشون و احساسات‌شون بپردازن، و به همون اندازه از رشد جا می&zwnj…
  • به کجا چنین شتابان؟

  •       تو مسیر زندگی هزار و یک لحظه یا صحنه برامون پیش میاد که نیازمند تفکر، تمرکز، حوصله و تماشاست. اما خیلی از ماها تحملِ ماندنِ طولانی روی چیزی رو نداریم. دلیلش شاید «عادت نداشتن به خرجِ حوصله» و «عدم تمرینِ تماشای با توجه» باشه، و شاید «ترس» از مواجه شدن با اونچه که نتیجه‌ی این تمرکز و تفکر خواهد بود.  به هر حال خیلی‌هامون تن به…
  • در ستایش «صبوری»

  • گاهی وظیفه‌ آدمی، تنها «صبوری‌»ست.  صبوری منفعل بودن نیست، بلکه مبارزه‌ای‌ست تن به تن با افکار و خواسته‌هایی که تو را به انجام آنچه که نباید، فرا می‌خوانند. صبوری مقدس است؛  و آدمی را اگر چه توأم با درد، اما آن به آن تطهیر می‌کند. صبوری اطاعت محض است و ارجح دانستن یک به همه! و از این رو می‌تواند عاشقانه‌ترین حالتی باشد ک…
  • و اندر دل آتش درآ، پروانه شو پروانه شو

  •   پرسیدم: چی میشه که بعضی اتفاقا تو ذهن ما ثبت می‌شن و بعضیاشون خیلی زود فراموش می‌شن؟  گفت: هیجان‌ها و شدت اون‌ها گفتم: بیشتر توضیح میدی؟  گفت: هر اتفاقی که تجربه می‌کنیم، با یک میزانی از هیجان مثبت یا منفی همراه هست، هر چقدر هیجان بیشتر باشه، میزان ماندگاری اون اتفاق تو ذهن ما هم بیشتر می شه  ببینم، روز اول مدرسه رو به خاطر داری؟ …
  • «محرومیت»

  •       با یه گروهی اومدم مسافرت که اصلا اهل چایی نیستن و به تبعش بساط چایی هم جور نیست نه کتری و سماور، نه قوری، نه فلاسک، نه چایی خشک، نه قند! چایی نبود و من حس می‌کردم هر جور شده باید چایی بخورم! شروع کردم به تهیه وسایل اما هر دفعه اتفاقی می‌افتاد که بساطش تکمیل نمی‌شد، اونم با دلایل خیلی ساده بالاخره بعد از کلی تلاش روز سوم؛ هم کتری بود، هم قوری هم چایی خشک…