دیوار کاربران


parijun
parijun
۱۳۹۳/۰۱/۲۶

ﺯﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺩﻋﻮﺍ
ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ، ﺷﻮﻫﺮ ﻣﯽ ﮔﻪ: ﻣﻦ ﻓﻘﻂ
ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺑﺎﺑﺎﺕ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭ ﺑﻮﺩ
ﺑﺎﻫﺎﺕ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﺮﺩﻡ.
ﺯﻧﻪ ﻣﯽ ﮔﻪ: ﺑﺎﺯ ﺗﻮ ﯾﻪ ﺩﻟﯿﻠﯽ ﺩﺍﺷﺘﯽ،
ﻣﻦ ﺑدﺑﺨﺖ ﭼﯽ؟

parijun
parijun
۱۳۹۳/۰۱/۲۶

منمـ {آدمم} دیگهـ ، یهـ روز {هَپیـ }

یهـ روز {هآپو}

parijun
parijun
۱۳۹۳/۰۱/۲۶

همین که یک نفر از دور ، لباسش رنگ تو باشه
همین که تو مسیر من ، یه گلفروشی پیدا شه
بازم یاد تو می افـــــــتم
همین که عصر یک جمعه ، آدم تو خونه تنها شه
همین که یک نفر اسمش شبیه اسم تو باشه
بازم یاد تو می افـــــــتم
با آهنگی که دوست داشتی، تموم کافه ها بازن
تموم شهر همدستن منو یاد تو بندازن
تو نیستی سرد و یخ بندون
تموم فصلا پاییزه
گذشتن از تو واسه من ، گذشتن از همه چیزه

parijun
parijun
۱۳۹۳/۰۱/۲۶

می گویند برگرد به زندگی اما ...
نمی دانند تمام زندگی من ...
کسی بود که دیگر بر نمی گردد ...

parijun
parijun
۱۳۹۳/۰۱/۲۶

تویی که داری این پُست رو میخونی…
آره با خودِتَم…
از خُدا میخوام به همه آرزوهای خوب و قشنگِت بِرسی.
تو زندگیتم َهمیشه لَبخند رو لَبات باشه.

bf66
bf66
۱۳۹۳/۰۱/۲۵

اسم زیبای تو را با نفسم جا کردم

شیشه بد جور دلش ابری و بارانی شد

شیشه را یک شبه تبدیل به دریا کردم

با سر انگشت کشیدم به دلش عکس زیبای تو را

عکس زیبای تو را سیر تماشا کردم

bf66
bf66
۱۳۹۳/۰۱/۲۵

گفتند ﻣﺎ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻋﺸﻖ ﭼﻴﺴﺖ
ﮔﻔﺘﻴﻢ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﻱ
ﺩﻟﻮﺍﭘﺴﻲ ﺍﺳﺖ

ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻋﺎﺷﻘﻲ ﭼﻴﺴﺖ
ﮔﻔﺘﻴﻢ ﻫﻤﺎﻥ ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ ﻭ ﺩﻳﻮﺍﻧﮕﻲ ﺍﺳﺖ

ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﮐﻴﺴﺖ
ﮔﻔﺘﻴﻢ ﺁﻥ ﮐﻪ ﺳﺎﻝ ﻫﺎ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﺯﻳﺴﺖ

ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻣﻌﺸﻮﻕ ﮐﻴﺴﺖ
ﮔﻔﺘﻴﻢ ﺁﻧﮑﻪ ﻻﻳﻖ ﻋﺸﻖ ﺑﺎﺯﻱﺍﺳﺖ

ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﮐﻴﺴت
ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺷﺪﻡ ﭼﻮﻥ ﺟﺰ ﺗﻮ
ﮐﺴﻲ ﻧﻴﺴﺖ

bf66
bf66
۱۳۹۳/۰۱/۲۵

گفتند ﻣﺎ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻋﺸﻖ ﭼﻴﺴﺖ
ﮔﻔﺘﻴﻢ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﻱ
ﺩﻟﻮﺍﭘﺴﻲ ﺍﺳﺖ

ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻋﺎﺷﻘﻲ ﭼﻴﺴﺖ
ﮔﻔﺘﻴﻢ ﻫﻤﺎﻥ ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ ﻭ ﺩﻳﻮﺍﻧﮕﻲ ﺍﺳﺖ

ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﮐﻴﺴﺖ
ﮔﻔﺘﻴﻢ ﺁﻥ ﮐﻪ ﺳﺎﻝ ﻫﺎ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﺯﻳﺴﺖ

ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻣﻌﺸﻮﻕ ﮐﻴﺴﺖ
ﮔﻔﺘﻴﻢ ﺁﻧﮑﻪ ﻻﻳﻖ ﻋﺸﻖ ﺑﺎﺯﻱﺍﺳﺖ

ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﮐﻴﺴت
ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺷﺪﻡ ﭼﻮﻥ ﺟﺰ ﺗﻮ
ﮐﺴﻲ ﻧﻴﺴﺖ

bf66
bf66
۱۳۹۳/۰۱/۲۵

كاش مي شد سرزمين عشق را در ميان گام ها تقسيم كرد
كاش مي شد با نگاه شاپرك عشق را بر آسمان تفهيم كرد

كاش مي شد با دو چشم عاطفه قلب سرد آسمان را ناز كرد
كاش مي شد با پري از برگ ياس تا طلوع سرخ گل پرواز كرد

كاش مي شد با نسيم شا مگاه برگ زرد ياس ها را رنگ كرد
كاش مي شد با خزان قلب ها مثل دشمن عاشقانه جنگ كرد

كاش مي شد در سكوت دشت شب ناله ي غمگين باران را شنيد
بعد ، دست قطره ها يش را گرفت تا بها ر آرزوها پر كشيد

كاش مي شد مثل يك حس لطيف لابه لاي آسمان پرنور شد
كاش مي شد چا در شب را كشيد از نقاب شوم ظلمت دور شد

كاش مي شد از ميا ن ژاله ها جرعه اي از مهر با ني را چشيد
در جواب خوبها جان هديه داد سختي و نا مهرباني را شنيد

marya1370
marya1370
۱۳۹۳/۰۱/۲۵

به به
عکست +5