بلاگ كاربران

  • عنوان خبر :

    داستان غم ....

  • تعداد نظرات : 3
  • ارسال شده در : ۱۳۹۳/۰۱/۱۵
  • نمايش ها : 315

وقتي از مادر متولد شدم صدايي در گوشم طنين انداخت كه بعد از اين با تو خواهم بود ...

بهش گفتم تو كيستي ؟؟گفت :غم ! 

فكر كردم غم عروسكي خواهد بود كه من بعد ها با او بازي خواهم كرد ...

ولي بعد ها فهميدم !!...

من عروسكي هستم در داستان غم ...

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


miladsj
ارسال پاسخ

mamnon ziba bod likeee



♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

PiSHiMaLoOoS
ارسال پاسخ

TutU :
{58}


TutU
ارسال پاسخ