توجه !
عضویت در کانال تلگرام همخونه
(کلیک کنید)
بلاگ كاربران
تیربرق چوبی
- تیر برقی «چوبیم» در انتهای روستا بی فروغم کرده سنگ بچه های روستا ریشه ام جامانده در باغی که صدها سرو داشت کوچ کردم از وطن، تنها برای روستا آمدم خوش خط شود تکلیف شبها،آمدم نور یک فانوس باشم پیش پای روستا یاد دارم در زمین وقتی مرا می کاشتند پیکرم را بوسه می زد کدخدای روستا حال اما خود شنیدم از کلاغی روی سیم قدر یک ارزن نمی ارزم برای روستا کاش یک تابوت ب…
ارزش چندین بارخواندن رو داره
- روی آن شیشه ی تب دار ، تو را ” هــــــا ” کردم اسم زیبای تو را ، با نفسم جــــــــا کردم شیشه بدجور دلـــــش ، ابــــری و بـــارانی شد شیشه را یک شبه ، تـبـدیــل به دریـا کــــردم عرقی سرد به پیشانی آن شیشه نشست تا به امید ورود تو ، دهان وا کردم در هوای نفسم ، گم شده بودی ای عشق با سرانگشت، تو را گشتم و پیدا کردم با سرانگشت کشیدم به دلش عکس تو را و رخت را گـ…
دویدن
- بادویدن به سمت کسی،نفسی برای ماندن درکناراونخواهی داشت!باکسی بمان،که نصف راه را به سمتت دویده باشد..
شهربی یار..
- سخن بی تومگرجان شنیدن دارد؟ نفس بی توکجا نی دمیدن دارد.. علت کوری یعقوب نبی معلوم است.. شهربی یارمگرارزش دیدن دارد؟؟
بلدی؟؟
- بدهم تکیه به تو،شانه شدن را بلدی؟ بشوم ویرانه ات،خانه شدن رابلدی؟ بغض کنم،گریه کنم،دل بدهم،دل نکنم لحظه ای،ثانیه ای مردشدن را بلدی؟؟؟