بلاگ كاربران

  • عنوان خبر :

    Elay

  • تعداد نظرات : 4
  • ارسال شده در : ۱۴۰۲/۱۱/۱۲
  • نمايش ها : 100

دیروز یه ذره حوصلم نکشید

شب شده بود

گفتم پیاده نرم تاکسی بگیرم

وسیله های دستمم سنگین بود

سوار یه تاکسی شدم

یه خانوم مشسته بود عقب یکی ام جلو

منم رفتم عقب

خانومِ که عقب بود چهار راه اول پیاده اومد بشه

چون خیابون تنگ بود

ترافیک شد

منم گفتم عجله کنم حقُ الناس نیوفته گردنم

ولی خانومِ با کلی ناز پیاده شد

همین که پیاده شد

ماشین عقبی بوق بوق بوق

منم گفتم چشه

برگشتم چشم غره رفتم براش

خب فحش ندادم که

سوار که شدم

یهو دیدم همون ماشینِ کنارمِ داره هی بوق میزنه دوباره

برگشتم دیدم خودشِ

صورتشُ شبیه عجوزه ها جمع کرده بود

داشت فحش سین دار میداد

منم دوباره چشم غره رفتم

به معنای واقعی کلمه دیدم آتیش گرفت

چشونه مردم

اعصاب نداری نشین پشت ماشین

والا



 

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


Elay
ارسال پاسخ

Hotly :
{12}

نوش جان

Elay
ارسال پاسخ

SA00 :
:)

منم از همینا

QoQo
ارسال پاسخ
SA00
ارسال پاسخ