یه آخوند خودش تعریف میکرد که یه روز یه جوون جلومو گرفت و گفت حاج آقا یه سوال دارم
میگه منم فک کردم سوالش جدیه
گفتم بگو جوون
میگه یارو برگشت بهم گفت حاج آقا شما که ریشتون انقد بلنده،موقع خواب ریشتونو زیر لحاف میزارین یا
روی لحاف
میگه همون لحظه هنگ کردم
بهش گفتم تابحال دقت نکردم
دقت میکنمو فردا جوابشو بهت میگم
میگه شب شد اومدم بخوابم یاد سوال اون یارو افتادم
عاغا محاسنمو گذاشتم زیر لحاف خوابم نبرد
گذاشتم روی لحاف باز خوابم نبرد
دیوونه شدم لحافو پرت کردم تو حیاط
فرداش در ب در دنبال اون جوون بودم تا پدرشو در بیارم{1}
میگه از وقتی که این سوالو ازم پرسیده نمیتونم با لحاف بخوابم{49}
الان بلاگتونم یه چیزی شبیه به این جریانه دیگه{7}
یه آخوند خودش تعریف میکرد که یه روز یه جوون جلومو گرفت و گفت حاج آقا یه سوال دارم
میگه منم فک کردم سوالش جدیه
گفتم بگو جوون
میگه یارو برگشت بهم گفت حاج آقا شما که ریشتون انقد بلنده،موقع خواب ریشتونو زیر لحاف میزارین یا
روی لحاف
میگه همون لحظه هنگ کردم
بهش گفتم تابحال دقت نکردم
دقت میکنمو فردا جوابشو بهت میگم
میگه شب شد اومدم بخوابم یاد سوال اون یارو افتادم
عاغا محاسنمو گذاشتم زیر لحاف خوابم نبرد
گذاشتم روی لحاف باز خوابم نبرد
دیوونه شدم لحافو پرت کردم تو حیاط
فرداش در ب در دنبال اون جوون بودم تا پدرشو در بیارم
میگه از وقتی که این سوالو ازم پرسیده نمیتونم با لحاف بخوابم
الان بلاگتونم یه چیزی شبیه به این جریانه دیگه
Ehtiaji be doa nis kheyliam raziam az khodam
من خیلی برا شفات دعا کردم فک کنم ب صلاحته همینجوری بمونی منو ببخشد فقط دعا ازم بر میومد
{17}
اِهِم
To saketa
اصلا تو دریاچه ارومیه ای
میگه منم فک کردم سوالش جدیه
گفتم بگو جوون
میگه یارو برگشت بهم گفت حاج آقا شما که ریشتون انقد بلنده،موقع خواب ریشتونو زیر لحاف میزارین یا
روی لحاف
میگه همون لحظه هنگ کردم
بهش گفتم تابحال دقت نکردم
دقت میکنمو فردا جوابشو بهت میگم
میگه شب شد اومدم بخوابم یاد سوال اون یارو افتادم
عاغا محاسنمو گذاشتم زیر لحاف خوابم نبرد
گذاشتم روی لحاف باز خوابم نبرد
دیوونه شدم لحافو پرت کردم تو حیاط
فرداش در ب در دنبال اون جوون بودم تا پدرشو در بیارم{1}
میگه از وقتی که این سوالو ازم پرسیده نمیتونم با لحاف بخوابم{49}
الان بلاگتونم یه چیزی شبیه به این جریانه دیگه{7}
Yani nemitoni bekhabi mitarsi mah biofte???!!!
{17}
یه آخوند خودش تعریف میکرد که یه روز یه جوون جلومو گرفت و گفت حاج آقا یه سوال دارم
میگه منم فک کردم سوالش جدیه
گفتم بگو جوون
میگه یارو برگشت بهم گفت حاج آقا شما که ریشتون انقد بلنده،موقع خواب ریشتونو زیر لحاف میزارین یا
روی لحاف
میگه همون لحظه هنگ کردم
بهش گفتم تابحال دقت نکردم
دقت میکنمو فردا جوابشو بهت میگم
میگه شب شد اومدم بخوابم یاد سوال اون یارو افتادم
عاغا محاسنمو گذاشتم زیر لحاف خوابم نبرد
گذاشتم روی لحاف باز خوابم نبرد
دیوونه شدم لحافو پرت کردم تو حیاط
فرداش در ب در دنبال اون جوون بودم تا پدرشو در بیارم
میگه از وقتی که این سوالو ازم پرسیده نمیتونم با لحاف بخوابم
الان بلاگتونم یه چیزی شبیه به این جریانه دیگه
شد همون جریان آخوند و جوون شوخ{trol2}
Jaryanesh chie nemidonam
خدا ازت نگذره
شد همون جریان آخوند و جوون شوخ
Hala nazan khodeto yekarish mikonam
Merc az doostan babate khandehaton