توجه !
عضویت در کانال تلگرام همخونه
(کلیک کنید)
بلاگ كاربران
احترام به ارزش ها
- اگه یه نفر ازت پرسید چقدر دوسم داری ؟ بگو اندازه که هستی اگه پرسید تا کی دوستم داری ؟ بگو تا وقتی هستی اگه پرسید چقدر بهم اطمینان داری ؟ بگو همون قد که خودت بهم اطمینان میدی تا بدونه تا زمانی با ارزشه که به ارزشهات احترام میذاره…
زنـدگــی ...
- زنـدگــی انـگــار تـمــام ِ صـبــرش را بـخـشـیـده اسـت بـه مـن !! هـرچــه مـن صـبــوری میکـنـم او بــا بـی صـبـری ِ تـمــام هـول میزنــد بـــرای ضـربــه بـعــد .... ! کـمـی خـسـتــگـی در کــن ، لـعـنـتـــی ... خـیــالـت راحـت !!.... خـسـتـگــی ِ مــن بـه ایـن زودی هــا دَر نـمـی شـود ... …
کاش بودی و میدیدی ...
- کاش بودی و میدیدی به آخر رسیده برگ های دفترم لیک مشق عشق ناتمام و مرکب تمام پریشان خاطرم سازد برگ روز های آشنایی ز اجبار چو برگ خزان پاییز شکسته به پایی مکن سرزنش آشنا، گر نداری خبر به احساس شوقم، سرنوشت زد تبر
استاد شهريار ...
- گرچه پیر است این تنم ، دل نوجوانی میکند در خیال خام خود هی نغمه خوانی میکند شرمی از پیری ندارد قلب بی پروای من زیر چشمی بی حیا کار نهانی میکند عاشقی ها میکند دل ، گرچه میداند که غم لحظه لحظه از برایش نوحه خوانی میکند هی بسازد نقشی ازروی نگاری هر دمی درخیالش زیر گوشش پرده خوانی میکند عقل بیچاره به گِل مانده ولیکن دست خود داده بر دست ِ دل و ،با او تبانی میکند گیج و منگم کرده این …
چشم ها بیشتر از حنجره ها می فهمند
- درد یک پنجره را پنجره ها می فهمند معنی کور شدن را گره ها می فهمند سخت بالا بروی ، ساده بیایـــــی پایین قصه ی تلخ مرا سرسره ها می فهمند یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن چشم ها بیشتر از حنجره ها می فهمند
غروب کسالت بار
- من هیچ کس را آن سوی دیوارها نداشته باشم شاید اما در این غروب کسالت بار هیچ چیز به اندازه ی تلفنی از زندان خوشحالم نمی کند و مردی که اعتراف کند گاهی به جای آزادی به من می اندیشد
تنها ترين تنها
- و اگر فکر می کنی عاشق عشقش را که داشته باشد دنیایی را دارد اشتباه کرده ای آدم عاشق تنهاترین است چه در کنار یار چه در خیال یار
میدانم که میدانی...
- دلم تنگ نگاه توست میدانم که میدانی اسیر روی ماه توست میدانم که میدانی دلم راعاشقت کردی و سرگردان رها کردی و این تنها گناه توست میدانم که میدانی
غم مي كشد ما را ...
- غم می گریزد ، غصه می سوزد شب می گدازد ،سایه می میرد تا عطرِ آهنگِ تو می رقصد تا شعر باران تو می گیرد... از لحظه های تشنه ی بیدار تا روزهای بی تو بارانی غم می کُشد ما را و می بینی دل می کِشد ما را تو می دا نی...