بلاگ كاربران


وقتی چمدانش را به قصد رفتن بست به او نگفتم: عزیزم این کار را نکن

نگفتم:بر گرد و یک بار دیگر به من فرصت بده

وقتی پرسید دوستش دارم یا نه؟

از او روی برگرداندم.

حالا او رفته است ومن

تمام چیزهایی را که نگفتم می شنوم

به او نگفتم : عزیزم متاسفم..چون مقصر من  هم بودم.

نگفتم: اختلاف ها را کنار بگذاریم.

چون تمام آنچه می خواهیم عشق و وفاداری و مهلت است.

به او گفتم:اگر راهت را انتخاب کرده ای من جلوی آن را نمی گیرم.

حالا او  رفته است  و من تمام چیزهایی را که نگفتم می شنوم

او را در آغوش نگرفتم و اشک هایش را پاک نکردم.

ونگفتم: اگر تو نباشی زندگی ام بی معنا خواهد بود.

فکر می کردم از آن بازی ها خلاص خواهم شد

اما  حالا تنها کاری که می کنم گوش دادن به چیزهایی است که نگفتم

نگفتم: بارانی ات را  در آور

نگفتم: قهوه درست می کنم و با هم حرف می زنیم

نگفتم: جاده بیرون خانه طولانی و خلوت و بی انتهاست...

نگفتم...

و گفتم خدا نگهدار ..موفق باشی

خدا به همراهت

و مرا تنها گذاشت

تا با تمام چیزهایی که نگفتم زندگی کنم؟؟؟؟؟!!!!!!

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


мя_κıпɢ
ارسال پاسخ

خدا به همراهت!