دیوار کاربران


raz31
raz31
۱۴۰۰/۰۶/۲۴

مهربان دستان من،سخت است بدون تو بودن
مهربان چشمان من،تاریک است بدون تو بودن
مهربان گوشهای من،شنیده ای نیست بدون تو
مهربان پا های من،رونده ای نیست بدون تو
مهربان آفریدگار من،لذتی نیست بی ذکر تو
مهربانا،مهربانیت را از سر نامهربانی ما دریغ مفرما

raz31
raz31
۱۴۰۰/۰۶/۲۱

واژه ها را یک به یک کنار هم چیده ام
شاید بشود یک جمله را یافت که معنای تورا دهد
معنای دوست داشتن تو
کنار تو ،لذت داشتن تو و حس زیبای تو
تو در واژه ها نمیگنجیی
قالبی برای تو نیست
رنگی برای درخشش تو نیست
تو،همان تویی هستی که همچیز من شده است
بگذار همان رویای تو را داشته باشم
این حداقل بهتر از هیچ است
تو ای بهترین سازگار درد من،،،،

raz31
raz31
۱۴۰۰/۰۶/۱۸

سایبان رحمتت کجا سایه فکنده که می‌سوزم
نگاهت به کدام سو است که اشتباه میروم
دستت در دست کیست که دارم می افتم
چراغت را برای که بر افروخته ای که اینچنین خاموشم
راستی او چقدر بهتر از من است که مرا کشتی
رمزهایت بر حکمت است و من قربانی این حکمتم

raz31
raz31
۱۴۰۰/۰۶/۱۳

چه تند میرود ثانیه های با تو بودن
چه کند میرود ثانیه های ماندن من در حال
واژه های امید همیشه هست ولی امید را نه
واژه های دلداری هست ولی دلدار دهنده نه
غالب تهی گشته تندیس های را در بر گرفته ایم
که فقط در حال شکستن هستند
کاش
روزنه امید جدیدی باز شود جدای همه ی امیدهای قبلی.....

raz31
raz31
۱۴۰۰/۰۶/۰۴

به آخرین می اندیشم
به ژرفنای عمق یک فاجعه
به نبودن ،رفتن و آنچه در پیش است
به آنجا که می اندیشم
زندگی را پوچ،سستی را استوار و شکستن را ملموس
کاش در آرزوی کاش ها به آخر نرسییم
که جلوه پوچی اینجا و آنجا بیشترین آسیب است
شیرینی زندگی به کام.......

raz31
raz31
۱۴۰۰/۰۶/۰۴

تورا به یک سبد عشق دعوت میکنم
به رای نو اوارانی از جنس بلور
بر پهنای سر سبزی و خرمی آن دشت زیبا
در جوار روندترین آبهای زلال
بر سوار سفید ترین اسب زمان
در درگاه استواری آن کوه سپید
بر سمیع خوش خوان ترین بلبلان و نازک دلان
تو را به یک سبد عشق دعوت میکنم
در نگاه نافذ یک صبور رعنا کمال
بر سینه چاکی آن حامی ملتمس
بر غایت استواری پاهای مانده بر نگه
به کلام نوشته شده و آنچه نانوشته مانده
بر دیواره اطمینان حاصل از دسترنج
تو را به یک سبد عشق دعوت میکنم
به یک جهان گل ،که در مقابل گل بودنت کم آورد....

raz31
raz31
۱۴۰۰/۰۶/۰۴

تورا به یک سبد عشق دعوت میکنم
به رای نو اوارانی از جنس بلور
بر پهنای سر سبزی و خرمی آن دشت زیبا
در جوار روندترین آبهای زلال
بر سوار سفید ترین اسب زمان
در درگاه استواری آن کوه سپید
بر سمیع خوش خوان ترین بلبلان و نازک دلان
تو را به یک سبد عشق دعوت میکنم
در نگاه نافذ یک صبور رعنا کمال
بر سینه چاکی آن حامی ملتمس
بر غایت استواری پاهای مانده بر نگه
به کلام نوشته شده و آنچه نانوشته مانده
بر دیواره اطمینان حاصل از دسترنج
تو را به یک سبد عشق دعوت میکنم
به یک جهان گل ،که در مقابل گل بودنت کم نیاورد.....

raz31
raz31
۱۴۰۰/۰۶/۰۲

یک سه تار کهنه و منقوش دل
یک کمی حال و هوای عاشقی
یک فنجان چای گرم و آتشی
یک کمی خبر داری ز یار
یک نگاه سرخوش و مستانه گوی
یک سراینده از این باغ نیاز
سرخوش این سرگذشت عشق باد
آنچه در پیمانه شور است و شوق
این هوا واین حال مصدر است
کاش این لحظه ام در مصدر شود

raz31
raz31
۱۴۰۰/۰۶/۰۲

گوش فرا ده که نفس ،باز رفت
در همه اغیار سادگیم، باز رفت
باور این همه درماندگی و جاهلی
نیز تو بین بر سر یک سکه ،باز رفت
کوشش بسیار نرساند هدفی از آرزو
این همه آمال پی دستی،به نگاهی،باز رفت
شب شد و امید رهیده بر این تیرگی
آمدن روز دگری ،بر تب این شب ،باز رفت

raz31
raz31
۱۴۰۰/۰۵/۳۱

ساقیا یک جمله از باغم کجاست
آنچه در رویش به زرد رو نهاد آری کجاست
دیده پاییزی و این همه جنبدگان بهر زمین
آنچه در سبزی نمایان بود آری کجاست
محکمه بندید و بر شمارید ایام را
غایت غارت گری بر پا شده،سبزی آری کجاست
در نگاه ملتمس گشته به دنیای نیاز
آنچه شادی به رخ تاباند آری کجاست