توجه !
عضویت در کانال تلگرام همخونه
(کلیک کنید)
بلاگ كاربران
پاییز را دوست دارم!
نه به خاطر برگ هایش،
نه به خاطر رنگ هایش،
نه به خاطــــــر هیچ چیز دیگری...
فقط به خاطر این که ان روز،
در آن پاییز تنهایــی،
در زیر آن باران بی مهابا
در آن کوچه ی تنگ و تاریک،
تو آمدی! با چتری آبی،
همرنگ دو تیله چشمانت،
با لبخندی جذاب، همرنگ نگاهنت!
با قلبی از سنگ اما پر از مهـــر،
با شعری که حال اگر بپرسی،
نمیدانم از کیست!
آمدی، مانند آن باران، بی مهابا...
صدای قدم هایت که نزدیک تر میشد،
قلب من از دوست داشتنت،
از گیج شدنش، سکته مغــــزی میکرد!
صدایت...
آه
آن صدایی که هنوز که میگذرد ریتمش را در یاد دارم،
آن صدای بم خواص، راستی،
هنوز هم نگفتی، چه در آن چشم ها بود
که مرا اینگونه وابسته کــــرد؟
ای کاش قبل از رفتنت
قبل از این که تن برهنه ام را خاک لمس کند،
تنها پاسخ این سوال دیرینه ی بی رنک را می دادی...!
نظرات دیوار ها
لایک عشقممممممممممممممممممممممم
لایک عشقممممممممممممممممممممممم