دیوار کاربران


zeytoon1
zeytoon1
۱۳۹۵/۰۴/۱۱

تقدیم به شما!



zeytoon1
zeytoon1
۱۳۹۵/۰۳/۲۹

چه احساس خوبیه وقتی می شنویم کسی می گوید : مواظب خودت باش اما خیلی بهتر از اون اینه که می شنویم کسی می گوید : خودم همیشه مواظبتم !
طاعات وعبادات شماهم قبول حق تعالی!



hosin2015
hosin2015
۱۳۹۵/۰۳/۲۵

می خواهم به کف دستی حتی

نامم را در نشان تو بجویم

صدایت را بر می دارم

و خورشید را تکه تکه می کنم و

می دوزم به سرانگشتی

که تو بر ژاکتم بافته ای ،

حیران می شوی

شانه ات می کنم

بغل در بغل و لالایی ات را

می پوشانم بر تن عریان باغچه،

سبز می شوی

می نشینم و پرپر می شوم

حاشیه ی باغچه ای را که تو کاشته ای

hosin2015
hosin2015
۱۳۹۵/۰۳/۲۵

من مناجات درختان را هنگام سحر

رقص عطر گل یخ را با باد

نفس پاک شقایق را در سینه کوه

صحبت چلچله ها را با صبح

بغض پاینده هستی را در گندم زار

گردش رنگ و طراوت را در گونه گل

همه را میشنوم

می بینم

من به این جمله نمی اندیشم



به تو می اندیشم

ای سراپا همه خوبی

تک و تنها به تو می اندیشم

همه وقت

همه جا

من به هر حال که باشم به تو میاندیشم



"فریدون مشیری"

shabgardetanha
shabgardetanha
۱۳۹۵/۰۳/۲۵

پا به پای کودکی هایم بیا

کفش هایت را به پا کن تا به تا



قاه قاه خنده ات را ساز کن

باز هم با خنده ات اعجاز کن



پا بکوب و لج کن و راضی نشو

با کسی جز عشق همبازی نشو



بچه های کوچه را هم کن خبر

عاقلی را یک شب از یادت ببر



خاله بازی کن به رسم کودکی

با همان چادر نماز پولکی



طعم چای و قوری گلدارمان

لحظه های ناب بی تکرارمان



مادری از جنس باران داشتیم

در کنارش خواب آسان داشتیم



یا پدر اسطوره دنیای ما

قهرمان باور زیبای ما



قصه های هر شب مادربزرگ

ماجرای بزبز قندی و گرگ



غصه هرگز فرصت جولان نداشت

خنده های کودکی پایان نداشت



هر کسی رنگ خودش بی شیله بود

ثروت هر بچه قدری تیله بود



ای شریک نان و گردو و پنیر !

همکلاسی ! باز دستم را بگیر



مثل تو دیگر کسی یکرنگ نیست

آن دل نازت برایم تنگ نیست ؟



حال ما را از کسی پرسیده ای ؟

مثل ما بال و پرت را چیده ای ؟



حسرت پرواز داری در قفس؟

می کشی مشکل در این دنیا نفس؟



سادگی هایت برایت تنگ نیست ؟

رنگ بی رنگیت اسیر رنگ نیست ؟



رنگ دنیایت هنوزم آبی است ؟

آسمان باورت مهتابی است ؟



هرکجایی شعر باران را بخوان

ساده باش و باز هم کودک بمان



باز باران با ترانه ، گریه کن !

کودکی تو ، کودکانه گریه کن!



ای رفیق روز های گرم و سرد

سادگی هایم به سویم باز گرد!

shabgarde.tanha


mahdi0077
mahdi0077
۱۳۹۵/۰۳/۲۳

حبیب درگذشت.............سر بزنید حتما.............

http://www.hamkhone.ir/member/96855/blog/view/253563/

shabgardetanha
shabgardetanha
۱۳۹۵/۰۳/۲۳

دلم برای کسی تنگ است…

دلم برای کسی تنگ است… که دل تنگ است…

دلم برای کسی تنگ است… که طلوع عشق را به قلب من هدیه می دهد …

دلم برای کسی تنگ است … ه با زیبایی کلا مش مرا در عشقش غرق می کند…

دلم برای کسی تنگ است … که تنم آغوشش را می طلبد …

دلم برای کسی تنگ است … که دستانم دستان پر مهرش را می طلبد…

دلم برای کسی تنگ است… که سرم شانه هایش را آرزو دارد…

دلم برای کسی تنگ است … که گوشهایم شنیدن صدایش را حسرت می کشد …

دلم برای کسی تنگ است … که چشمانم ، چشمانش را می طلبد …

دلم برای کسی تنگ است … که مشامم به دنبال عطر تن اوست…

دلم برای کسی تنگ است … که اشکهایم را دیده…

دلم برای کسی تنگ است… که تنهاییم را چشیده…

دلم برای کسی تنگ است … که سرنوشتش همانند من است…

دلم برای کسی تنگ است… که دلش همانند دل من است…

دلم برای کسی تنگ است … که تنهاییش تنهایی من است…

دلم برای کسی تنگ است … که مرهم زخمهای کهنه است…

دلم برای کسی تنگ است … که محرم اسرار است…

دلم برای کسی تنگ است … که راهنمای زندگیست…

دلم برای کسی تنگ است … که قلب من برای داشتنش عمرها صبر می کند…

دلم برای کسی تنگ است … که دوست نام اوست…

دلم برای کسی تنگ است… که دوستیش بدون (( تا )) است…

دلم برای کسی تنگ است … که دل تنگ دل تنگی هایم است…

دلم برای کسی تنگ است

shabgarde.tanha

تیــارا
تیــارا
۱۳۹۵/۰۳/۲۱

تنها صداست که می ماند

http://www.hamkhone.ir/member/7110/blog/view/253402--/

mahdi0077
mahdi0077
۱۳۹۵/۰۳/۲۰

غمخوار من ! به خانه ی غم ها خوش آمدی

با من به جمع مردم تنها خوش آمـدی

بین جماعتی که مرا سنگ می زنند

می بینمت ، برای تماشا خوش آمدی

راه نجات از شب گیسوی دوست نیست

ای من ! به آخرین شب دنیا خوش آمدی ...

پایان ماجرای دل و عشق روشن است

ای قایق شکسته به دریا خوش آمدی

با برف پیری ام سخنی بیش از این نبود

منت گذاشتی به سر ما خوش آمدی

ای عشق ، ای عزیز ترین میهمان عمـر

دیر آمدی به دیدنم اما خوش آمدی ...

mahdi0077
mahdi0077
۱۳۹۵/۰۳/۲۰

لذت مرگ نگاهی ست به پایین کردن

بیـن روح و بدن ات فاصله تعیین کردن

نقشه می ریخت مرا از تو جدا سازد "شک"

نتوانست، بنا کـــرد بــــه توهیـــن کردن

زیـــر بار غم تـو داشت کسـی له می شد

عشق بین همه برخاست به تحسین کردن

آن قدر اشک به مظلومیتم ریخته ام

که نمانده است توانایی نفرین کردن

"با وفا" خواندم ات از عمد که تغییر کنی

گاه در عشق نیــاز است به تلقین کردن

"زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست"

خط مزن نقش مرا مـوقـــع تمریــن کردن!

وزش باد شدید است و نخ ام محکم نیست!

اشتباه است مرا دورتر از ایـــن کردن