متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

پروفایل کاربر - maryam6100

maryam6100
1665
  • جنسیت : زن
  • سن : 41
  • کشور : ایران
  • استان : انتخاب كنيد
  • شهر : کازرون
  • فرم بدن : متوسط
  • اندازه قد : 1.60
  • رنگ مو : قهوه ای روشن
  • رنگ چشم : قهوه ای
  • تیپ لباس : انتخاب كنيد
  • سيگار : بدم میاد
  • وضعیت زندگی : انتخاب كنيد
  • اجتماع : انتخاب كنيد
  • زبان : انتخاب كنيد
  • برنامه مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • وضعیت تاهل : مجرد
  • وضعیت بچه : انتخاب كنيد
  • وضعیت سواد : کارشناسی
  • نوع رشته : انتخاب كنيد
  • درآمد : انتخاب كنيد
  • شغل : انتخاب كنيد
  • وضعیت کار : بیکار
  • دین : مسلمان
  • مذهب : شیعه
  • دید سیاسی : هیچکدام
  • خدمت : انتخاب كنيد
  • شوخ طبعی : شوخ طبع
  • درباره من : انتخاب كنيد
  • علایق من : انتخاب كنيد
  • ماشین من : پاهام
  • آدرس وبلاگ : انتخاب كنيد
  • غذای مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • ورزش مورد علاقه : دوچرخه سواری
  • تیم مورد علاقه : بارسلونا.فجرسپاسی
  • خواننده مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • فیلم مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • بازیگر مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • کتاب مورد علاقه : انتخاب نشده
  • حالت من : شاد و خوشحال
  • فریاد من : انتخاب كنيد
  • اپراتور : ایرانسل
  • نماد ماه تولد : آبان
  • تعداد اخطار : نداره
  • دلیل اخطار : انتخاب نشده
  • هدر پروفایل : انتخاب كنيد
  • آهنگ پروفایل : انتخاب كنيد

10 سال پيش

سلام دوست عزیز،بلاگ جدید گذاشتم خوشحال میشم با دادن نظر، زیباییشوتکمیل کنی
دلنوشته4
http://www.hamkhone.ir/member/9250/blog/view/101156/

10 سال پيش

گاهی گمان نمیکنی و می شود
گاهی نمی شود که نمی شود
گاهی هزار دوره دعا بی اجابتست
گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود
گاهی گدای گدایی و بخت نیست
گاهی تمام شهر گدای تو میشود ...

10 سال پيش

* بنده خدا فقط سلام کرد!!!!!!!!!!!!!!!!!

دختری از کوچه باغی میگذشت
یک پسر در راه ناگه سبز گشت
در پی اش افتاد و گفتا او سلام
بعد از ان دیگر نگفت او یک کلام
دختر اما ناگهان و بی درنگ
سوی او برگشت مانند پلنگ
گفت با او بچه پروی خفن
می دهی زحمت به بانویی چو من؟
من که نامم هست آزیتای صدر
من که زیبایم مثال ماه بدر
من که در نبش خیابان بهار
میکنم در شرکت رایانه کار
دختری چون من که خیلی خانمه
بیشت و شش ساله _مجرد_دیپلمه
دختری که خانه اش در شهرک است
کوی پنجم_نبش کوچه_نمره شصت
در چه مورد با تو گردد هم کلام
با تو من حرفی ندارم والسلام!!!

* مدیونید اگه فکر کنید دختره قصد ازدواج داره!!!!!!!!!!!!

10 سال پيش

هوش سياه
دختر کوچولو وارد بقالی شد و کاغذی به طرف بقال دراز کرد و گفت:
مامانم گفته چیزهایی که در این لیست نوشته، بهم بدی، این هم پولش.
بقال کاغذ رو گرفت و لیست نوشته شده در کاغذ را فراهم کرد و به دست دختر بچه داد، بعد لبخندی زد و گفت:
چون دختر خوبی هستی و به حرف مامانت گوش می‌دی، می‌تونی یک مشت شکلات به عنوان جایزه برداری.
ولی دختر کوچولو از جای خودش تکون نخورد، مرد بقال که احساس کرد دختر بچه برای برداشتن شکلات‌ها خجالت می‌کشه، گفت:
“دخترم! خجالت نکش، بیا جلو خودت شکلات هاتو بردار”.
دخترک پاسخ داد: “عمو! نمی‌خوام خودم شکلات ها رو بردارم، نمی‌شه شما بهم بدین؟ “
بقال با تعجب پرسید: چرا دخترم؟ مگه چه فرقی می‌کنه؟
و دخترک با خنده‌ای کودکانه گفت: آخه مشت شما از مشت من بزرگ تره!

10 سال پيش

من درختت میمونم

تو تبر هم که بشی و بخوای منو قطع کنی

آخرش یا دستمال میشم واسه اشک چشمات

یا قلم و کاغذ می شم واسه دلتنگیات !

هنگام بارش باران سرت را رو به آسمان نگیر

من به بوسه ‏‏‏‏‏‏‏های باران روی صورتت هم حسودی می کنم

10 سال پيش

به کم نور ترین ستاره ها قانع باش ، چراکه چشم همه به سوی پر نور ترین ستاره هاست . . .

5+++++++++++++++++