+5
- جنسیت : مرد
- سن : 27
- کشور : ایران
- استان : تهران
- شهر : تهران
- فرم بدن : هیکل ورزشی
- اندازه قد : 1.80
- رنگ مو : مشکی
- رنگ چشم : قهوه ای
- تیپ لباس : انتخاب كنيد
- سيگار : بدم میاد
- وضعیت زندگی : انتخاب كنيد
- اجتماع : انتخاب كنيد
- زبان : انتخاب كنيد
- برنامه مورد علاقه : انتخاب كنيد
- وضعیت تاهل : مجرد
- وضعیت بچه : ندارم
- وضعیت سواد : دیپلم
- نوع رشته : علوم ریاضی
- درآمد : انتخاب كنيد
- شغل : درس میخونیم،کشتی میگیریم...
- وضعیت کار : انتخاب كنيد
- دین : مسلمان
- مذهب : شیعه
- دید سیاسی : راست و اصول گرا
- خدمت : انتخاب كنيد
- شوخ طبعی : خیلی شوخ طبع
- درباره من :
Instagram : nazarsanji.hf
دوستان فالو کنید - علایق من : عشقم
- ماشین من : خط 11 اسپورت
- آدرس وبلاگ : http://www.Mrtakhti.LXB.ir
- غذای مورد علاقه : انتخاب كنيد
- ورزش مورد علاقه : کشتی&فوتبال
- تیم مورد علاقه : ♥استقلال♥
- خواننده مورد علاقه : انتخاب كنيد
- فیلم مورد علاقه : انتخاب كنيد
- بازیگر مورد علاقه : انتخاب كنيد
- کتاب مورد علاقه : انتخاب كنيد
- حالت من : قاطی
- فریاد من : ببخشید ک همخونه نمیام....چند وقتیه متاهل شدم
- اپراتور : همراه اول
- نماد ماه تولد : دی
- تعداد اخطار : نداره
- دلیل اخطار : انتخاب نشده
- هدر پروفایل : 7727_headrpkbn38gxpfn1sbt11nyayqn3aotu2nbjyd.jpg
- آهنگ پروفایل : انتخاب كنيد
چـــﮧ بــــمانـــے ، چــــﮧ نــَـمــــــانــے
منی دگـــــر وجــود نـــَــدارد. . .
یا در تـــو حل می شــوم
یا بــے تــو گــــــُم ..
10 سال پيش AZAD
نخستين که در جهان ديدم
از شادي غريو بر کشيدم:
«منام، آه
آن معجزت ِ نهايي
بر سيارهی کوچک ِ آب و گياه!»
ی روز ی پادشاه شهر بوده ،ی نقاشی میکشه جای چشماشو خالی میزاره
میگه:بهترین نقاش شهرو صدا کنین
نقاش میاد،بهش میگه میخوام بهترین و مظلوم ترین چشم رو روی این نقاشی بکشی نقاش قبول میکنه.
میره آدرس ی یتیم خونه رو بهش میدن میره اونجا میبینه ی پسر نشسته گوشه دیوار ،میبینه چشمای قشنگ و مظلومی داره ازش اجازه میگیره چشماشو میکشه.
بعد از20 سال بازم پادشاه ی نقاشی میکشه میگه نقاش رو بیارید پیشم
نقاش میاد ،بهش میگه میخوام زشت ترین ،ترسناکترین چشم رو روی این نقاشی بکشی. نقاش قبول میکنه.
میره بهش آدرس ی زندان رو میدن .میره آدرس ی جوونی رو میبینه گوشه ی سلولش نشسته ازش اجازه میگیره عکس چشماشو بکشه ،جوون قبول میکنه .
همین ک نقاش داشت عکس چشماشو میکشیده میبینه جوون داره گریه میکنه
نقاش میگه چی شده:میگه یادته 20 سال پیش اومدی تو یتیم خونه چشمای منو ب عنوان بهترین و مظلوم ترین چشم کشیدی، ولی حالا اومدی چشمای منو ب عنوان بد ترین و ترسناک چشم میکشی؟
سلامتی چشمایی ک بد نبود روزگار بدشون کرد
داداامید................