متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

پروفایل کاربر - hossein0013

hossein0013
ببخشید ک همخونه نمیام....چند وقتیه متاهل شدم
2448
  • جنسیت : مرد
  • سن : 27
  • کشور : ایران
  • استان : تهران
  • شهر : تهران
  • فرم بدن : هیکل ورزشی
  • اندازه قد : 1.80
  • رنگ مو : مشکی
  • رنگ چشم : قهوه ای
  • تیپ لباس : انتخاب كنيد
  • سيگار : بدم میاد
  • وضعیت زندگی : انتخاب كنيد
  • اجتماع : انتخاب كنيد
  • زبان : انتخاب كنيد
  • برنامه مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • وضعیت تاهل : مجرد
  • وضعیت بچه : ندارم
  • وضعیت سواد : دیپلم
  • نوع رشته : علوم ریاضی
  • درآمد : انتخاب كنيد
  • شغل : درس میخونیم،کشتی میگیریم...
  • وضعیت کار : انتخاب كنيد
  • دین : مسلمان
  • مذهب : شیعه
  • دید سیاسی : راست و اصول گرا
  • خدمت : انتخاب كنيد
  • شوخ طبعی : خیلی شوخ طبع
  • درباره من : Instagram : nazarsanji.hf
    دوستان فالو کنید
  • علایق من : عشقم
  • ماشین من : خط 11 اسپورت
  • آدرس وبلاگ : http://www.Mrtakhti.LXB.ir
  • غذای مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • ورزش مورد علاقه : کشتی&فوتبال
  • تیم مورد علاقه : ♥استقلال♥
  • خواننده مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • فیلم مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • بازیگر مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • کتاب مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • حالت من : قاطی
  • فریاد من : ببخشید ک همخونه نمیام....چند وقتیه متاهل شدم
  • اپراتور : همراه اول
  • نماد ماه تولد : دی
  • تعداد اخطار : نداره
  • دلیل اخطار : انتخاب نشده
  • هدر پروفایل : 7727_headrpkbn38gxpfn1sbt11nyayqn3aotu2nbjyd.jpg
  • آهنگ پروفایل : انتخاب كنيد

10 سال پيش

ببخشيد ک ✘همخونه✘ نميام
چند وقتيه ★متأهل★ شدم

10 سال پيش

چـــﮧ بــــمانـــے ، چــــﮧ نــَـمــــــانــے
منی دگـــــر وجــود نـــَــدارد. . .
یا در تـــو حل می شــوم
یا بــے تــو گــــــُم ..

10 سال پيش

نخستين که در جهان ديدم

از شادي غريو بر کشيدم:

«من‌ام، آه

آن معجزت ِ نهايي

بر سياره‌ی کوچک ِ آب و گياه!»

10 سال پيش

ی روز ی پادشاه شهر بوده ،ی نقاشی میکشه جای چشماشو خالی میزاره
میگه:بهترین نقاش شهرو صدا کنین
نقاش میاد،بهش میگه میخوام بهترین و مظلوم ترین چشم رو روی این نقاشی بکشی نقاش قبول میکنه.
میره آدرس ی یتیم خونه رو بهش میدن میره اونجا میبینه ی پسر نشسته گوشه دیوار ،میبینه چشمای قشنگ و مظلومی داره ازش اجازه میگیره چشماشو میکشه.
بعد از20 سال بازم پادشاه ی نقاشی میکشه میگه نقاش رو بیارید پیشم
نقاش میاد ،بهش میگه میخوام زشت ترین ،ترسناکترین چشم رو روی این نقاشی بکشی. نقاش قبول میکنه.
میره بهش آدرس ی زندان رو میدن .میره آدرس ی جوونی رو میبینه گوشه ی سلولش نشسته ازش اجازه میگیره عکس چشماشو بکشه ،جوون قبول میکنه .
همین ک نقاش داشت عکس چشماشو میکشیده میبینه جوون داره گریه میکنه
نقاش میگه چی شده:میگه یادته 20 سال پیش اومدی تو یتیم خونه چشمای منو ب عنوان بهترین و مظلوم ترین چشم کشیدی، ولی حالا اومدی چشمای منو ب عنوان بد ترین و ترسناک چشم میکشی؟
سلامتی چشمایی ک بد نبود روزگار بدشون کرد
داداامید................