سلام
- جنسیت : زن
- سن : 38
- کشور : ایران
- استان : خراسان رضوی
- شهر : مشهد
- فرم بدن : متوسط
- اندازه قد : 1.60
- رنگ مو : طلایی
- رنگ چشم : سبز
- تیپ لباس : انتخاب كنيد
- سيگار : بدم میاد
- وضعیت زندگی : انتخاب كنيد
- اجتماع : انتخاب كنيد
- زبان : انتخاب كنيد
- برنامه مورد علاقه : انتخاب كنيد
- وضعیت تاهل : مجرد
- وضعیت بچه : ندارم
- وضعیت سواد : کاردانی
- نوع رشته : فنی و حرفه ای
- درآمد : متوسط
- شغل : انتخاب كنيد
- وضعیت کار : پاره وقت
- دین : مسلمان
- مذهب : شیعه
- دید سیاسی : میانه رو
- خدمت : انتخاب كنيد
- شوخ طبعی : متوسط
- درباره من : احساساتی ، زود رنج و مغرور
- علایق من : تفریح ، سفر و شنا
- ماشین من : ندارم
- آدرس وبلاگ : انتخاب كنيد
- غذای مورد علاقه : قورمه سبزی
- ورزش مورد علاقه : شنا
- تیم مورد علاقه : پرسپولیس
- خواننده مورد علاقه : بابک جهانبخش
- فیلم مورد علاقه : دلشکسته
- بازیگر مورد علاقه : کامران تفتی
- کتاب مورد علاقه : شب سراب
- حالت من : مهربون
- فریاد من : تا کی صبوری ؟؟؟؟
- اپراتور : ایرانسل
- نماد ماه تولد : خرداد
- تعداد اخطار : نداره
- دلیل اخطار : انتخاب نشده
- هدر پروفایل : انتخاب كنيد
- آهنگ پروفایل : انتخاب كنيد
روزها یکی پس از دیگری به پایان
می رسند...
و در پی روزها
عمر من...
خسته نباشی سرنوشت....!
می بینی؟!
دست در دستان تو
تمام راه را بیراهه رفتم
شنیدم کسی میگفت:
چشمانت را ببند!
اعتماد کن...
به قیمت تمام روزهای رفته
چشم هایــم را بستم...
اعتماد کردم...!
بهای سنگینی داشت اعتماد !
روزی...
چشمانم را باز کردم؛
چیزی به نام " عشـــــق "
در راهِ همپا شدنِ با تو
ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﻧﺒﺨﺸﯿﺪ ﮐسی ﺭﺍ ،
ﮐﻪ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺨﺸﯿﺪﯼ ﻭ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪ ،
ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺑﺨﺸﺶ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ !
ﮔﺎﻫﯽ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺻﺒﺮ ﮐﺮﺩ ...
ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻫﺎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ ﺗﺎ ﺑﺪﺍﻧﻨﺪ ،
ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻣﺎﻧﺪﯼ ،ﺭﻓﺘﻦ ﺭﺍ ﺑﻠﺪ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﯼ !
ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺮ ﺳﺮﮐﺎﺭﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ،
ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯿﺪﻫﯽ ،
ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻨﺖ ﮔﺬﺍﺷﺖ ...
ﺗﺎ ﺁﻥ ﺭﺍ ﮐﻢ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﻧﺪﺍﻧﻨﺪ !
ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺪ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ،
ﮐﻪ ﻓﺮﻕ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺪ !
ﻭ ﮔﺎﻫﯽ ...
ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺬﮐﺮ ﺷﺪ !
ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻧﻤﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ ...
ﯾﮑﺠﺎ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ...
ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯽ ﺭﻭﻧﺪ
باید باور کنیم
تنهایی
تلخترین بلای بودن نیست،
چیزهای بدتری هم هست،
روزهای خستهای...
...که در خلوت خانه پیر میشوی …
و سالهایی
که ثانیه به ثانیه از سر گذشته است.
تازه
تازه پی میبریم
که تنهایی
تلخترین بلای بودن نیست،
چیزهای بدتری هم هست:
دیر آمدن!
زندگی مثل یک شهر حصار شده است کسانی که داخل ان هستند می خواهند بیایند بیرون اما نمی توانند کسانی که بیرون هستند می خواهند بروند داخل اما نمی توانند
زندگی مثل پیا نو است,دکمه های سیاه برای غم ها و دکمه های سفید برای شادی ها,اما زمانی می تونی اهنگ قشنگی بنوازی که دکمه های سفید و سیاه ا با هم فشار بدهی