بعضی حرفارونمیشه گفت، باید خورد…!!
ولی بعضی حرفارو، نه میشه گفت و نه میشه خورد…!!
میمونه سردلت میشه:
دل تنگی…
میشه بغض… میشه سکوت…
میشه همون وقتی که خودتم نمیدونی چه مرگته…؟؟!
تـنـهـا بـنـایـی کـه هـر چـه بـیـشـتـر بـلـرزدمـحـکـمـتـر مـی شـود ،دل آدمـی اسـت . . . .
- جنسیت : زن
- سن : 39
- کشور : ایران
- استان : تهران
- شهر : تهران
- فرم بدن : متوسط
- اندازه قد : 1.70
- رنگ مو : قهوه ای تیره
- رنگ چشم : فندقی
- تیپ لباس : انتخاب كنيد
- سيگار : نمیکشم
- وضعیت زندگی : انتخاب كنيد
- اجتماع : انتخاب كنيد
- زبان : انتخاب كنيد
- برنامه مورد علاقه : انتخاب كنيد
- وضعیت تاهل : مجرد
- وضعیت بچه : ندارم
- وضعیت سواد : دکتری
- نوع رشته : علوم تجربی
- درآمد : خوب
- شغل : داروساز
- وضعیت کار : تمام وقت
- دین : مسلمان
- مذهب : شیعه
- دید سیاسی : میانه رو
- خدمت : انتخاب كنيد
- شوخ طبعی : خیلی شوخ طبع
- درباره من : سلام به همه دوستان...من داروسازم اینجا هم برای دوستی و سر گرمی نیومدم..قصد دارم از این فضا درست استفاده کنم ...درخواست شماره و .....نکنید لطفا...اگه سوال دارویی .پزشکی .یا زیبایی پوست و از این جور چیزا داشتید خوشحال میشم کمکتون کنم......
- علایق من : انتخاب كنيد
- ماشین من : مزدا3
- آدرس وبلاگ : انتخاب كنيد
- غذای مورد علاقه : کشک و بادنجان
- ورزش مورد علاقه : اسکی- شنا-دوچرخه سواری
- تیم مورد علاقه : انتخاب كنيد
- خواننده مورد علاقه : خودم
- فیلم مورد علاقه : اگه وقت بشه همه چی
- بازیگر مورد علاقه : انتخاب كنيد
- کتاب مورد علاقه : دایی جان ناپلئون
- حالت من : خوشحال
- فریاد من : شاد باشید شاد شاد.......
- اپراتور : همراه اول
- نماد ماه تولد : فروردین
- تعداد اخطار : نداره
- دلیل اخطار : انتخاب نشده
- هدر پروفایل : انتخاب كنيد
- آهنگ پروفایل : انتخاب كنيد
کـاش به خودمان قــول بدهیــم
وقتی عاشق شویــم که آماده ایم
نــه وقتی کــه تنهــائیـم
پیامک خداوند و امیدوار کننده
یوسف مى دانست تمام درها بسته هستند اما به خاطر خدا و به امید او حتی به سوی درهای بسته دوید و تمام درهای بسته برایش باز شد.
"اگر تمام درهای دنیا هم به رویت بسته شدند، به طرف درهای بسته بدو چون خدای تو و یوسف یکیست"
داداامید..............
راهي درياب
که بال و پر خسته ام را
در چشمه سر راه خيس کنم.
لحظه اي، مهمان خيال شوم
آه را
در راه رها کنم،
قاب عکس سوت و کور را
آويزان بر شاخه اي،
عشق را صدا کنم.
راهي درياب
که با نغمه هاي باران بخوانم.
خسته به کوچي ديگر پر نگشايم.
راهي درياب
که طنين پر شوق پرندگان
مرا آرام به خواب ببرد.
دست صياد به آنجا نرسد.
دل در بي نيازي شيدا و ترانه خيال
رها شود.
از هر سو که بنگريم
چشم اميد در تکاپو باشد.
بي آنکه من کسي را صدا کنم،
شادي و خنده عشق بيدار
و بوستان خاطره ها
از چشم زمان
نهان نباشد...
حوا که بغض کند…
حتی اگر خدا اجازه برداشتن سیب را بدهد…
چیزی به جز آغوش آدم آرامش نمی کند…!