سعدی می گوید : پارسایی را دیدم در کنار دریا که زخم پلنگ داشت و به هیچ دارو به نمی شد. مدت ها در آن رنجور بود و شکر خدای عزوجلّ ، علی الدّوام گفتی .
پرسیدندش که شکر چه می گویی؟
گفت:
شکر آنکه به مصیبتی گرفتارم نه به معصیتی
+5
- جنسیت : زن
- سن : 30
- کشور : ایران
- استان : تهران
- شهر : تهران
- فرم بدن : متوسط
- اندازه قد : 1.70
- رنگ مو : قهوه ای تیره
- رنگ چشم : قهوه ای
- تیپ لباس : انتخاب كنيد
- سيگار : تفریحی میکشم
- وضعیت زندگی : انتخاب كنيد
- اجتماع : انتخاب كنيد
- زبان : انتخاب كنيد
- برنامه مورد علاقه : انتخاب كنيد
- وضعیت تاهل : انتخاب كنيد
- وضعیت بچه : ندارم
- وضعیت سواد : کارشناسی ارشد
- نوع رشته : علوم انسانی
- درآمد : معرکه
- شغل : انتخاب كنيد
- وضعیت کار : تمام وقت
- دین : مسلمان
- مذهب : انتخاب كنيد
- دید سیاسی : هیچکدام
- خدمت : فراری
- شوخ طبعی : شوخ طبع
- درباره من : خیلی مزخرف
- علایق من : انتخاب كنيد
- ماشین من : انتخاب كنيد
- آدرس وبلاگ : انتخاب كنيد
- غذای مورد علاقه : انتخاب كنيد
- ورزش مورد علاقه : انتخاب كنيد
- تیم مورد علاقه : انتخاب كنيد
- خواننده مورد علاقه : انتخاب كنيد
- فیلم مورد علاقه : انتخاب كنيد
- بازیگر مورد علاقه : انتخاب كنيد
- کتاب مورد علاقه : انتخاب كنيد
- حالت من : عاشق
- فریاد من : باختن توی طبیعت من نیست...
- اپراتور : همراه اول
- نماد ماه تولد : آبان
- تعداد اخطار : نداره
- دلیل اخطار : انتخاب نشده
- هدر پروفایل : 9568_headhxzxzdakb9ega12mvnfcy3tpy93b5b3eys.jpeg
- آهنگ پروفایل : انتخاب كنيد
توی همه کشورهای دنیا دختر با یه نگاه بهت میفهمونه که عاشقت شده !!!
اما توی ایران دخترا تو خیابون یه جوری نگات می کنن
و با هم پچ پچ می کنن و میخندن که
نمیفهمی خوشگلی , زیپ شلوارت بازه , سوراخ دماغت پره , خشتکت پارست
+5
چقدر صدای دویدنت از کوچه دور شده
می ترسم چشم بردارم و
تلافی تمام قایم باشک های گذشته را
سرم در آورده باشی
می ترسم این زمانه لعنتی
آنقدر بزرگت کرده باشد
که دیگر زیر چادر مادرت جا نشوی
می ترسم دور شده باشی
آنقدر که خودت را
پشت مردی غریبه پنهان کرده باشی
نه! چشم بر نمی دارم
می خواهم تمام ده، بیست، سی، چهل های عالم را
به توان دوستت دارم هایم برسانم
تا خودت را برایم پیدا کنی.
برادران یوسف وقتی میخواستند یوسف را به چاه بیفکنند یوسف لبخندی زد
یهودا پرسید: چرا خندیدی ؟ این جا که جای خنده نیست
یوسف گفت : روزی در فکر بودم چگونه کسی میتواند به من اظهار دشمنی کند با این که برادران نیرومندی دارم ؟
اینک خداوند همین برادران را بر من مسلط کرد تا بدانم که غیر از خدا تکیه گاهی نیست …
" ای دل پاره پاره ام , دیدن اوست چاره ام "
" اوست پناه و پشت من , تکیه بر این جهان مکن "