متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

پروفایل کاربر - RAHA_amirali

RAHA_amirali
خدا همه چیز میشود همه کس را به شرط اعتقاد
1793
  • جنسیت : زن
  • سن : 34
  • کشور : ایران
  • استان : تهران
  • شهر : تهران
  • فرم بدن : متوسط
  • اندازه قد : 1.70
  • رنگ مو : مشکی
  • رنگ چشم : آبی
  • تیپ لباس : انتخاب كنيد
  • سيگار : بدم میاد
  • وضعیت زندگی : انتخاب كنيد
  • اجتماع : انتخاب كنيد
  • زبان : انتخاب كنيد
  • برنامه مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • وضعیت تاهل : متاهل
  • وضعیت بچه : دارم
  • وضعیت سواد : کارشناسی
  • نوع رشته : علوم تجربی
  • درآمد : متوسط
  • شغل : پرستار
  • وضعیت کار : تمام وقت
  • دین : مسلمان
  • مذهب : شیعه
  • دید سیاسی : میانه رو
  • خدمت : فراری
  • شوخ طبعی : شوخ طبع
  • درباره من : نزدیک 6 ساله ازدواج کردم.با یه پسر 4و نیم ساله دارم.
  • علایق من : کتاب.پسرم و شوهرم.پدرومادرم ،خدا و امام زمان و امام علی
  • ماشین من : آزارا
  • آدرس وبلاگ : نمیگم!!!!!!!!!
  • غذای مورد علاقه : قورمه سبزی و پیتزا مخلوط و کوبیده وکل غذاهای ایرانی
  • ورزش مورد علاقه : سوارکاری و اسکی و دو و شنا
  • تیم مورد علاقه : استقلال و بارسلونا و بایرن مونیخ
  • خواننده مورد علاقه : محمد علیزاده و سالارعقیلی
  • فیلم مورد علاقه : هیس دخترها فریاد نمیزنند
  • بازیگر مورد علاقه : هیچ کس جز خودم!!!!!!!.
  • کتاب مورد علاقه : عاشق کتابم.بیشتر کتابای فلسفی
  • حالت من : خوشحال
  • فریاد من : خدا همه چیز میشود همه کس را به شرط اعتقاد
  • اپراتور : همراه اول
  • نماد ماه تولد : بهمن
  • تعداد اخطار : نداره
  • دلیل اخطار : انتخاب نشده
  • هدر پروفایل : 28388_headte2te7dpn5hez7f7doganfjhs7oz1mkkpc.jpg
  • آهنگ پروفایل : به موسیقی زیادعلاقه ندارم

7 سال پيش

خدایا گوشه چشمی از تو کافیست تا
هر رنجی به رحمت..
هر غصه ای به شادی ..
هر بیماری به سلامتی ..
هر گرفتاری به آسایش و آسانی ..
هر فراقی به وصل ..
هر قهری به آشتی ..
هر زشتی به زیبایی ..
هر تاریکی به نور ..
هر ناممکنی به معجزه .. تبدیل شود,, پروردگارا تمام وجود و هستیمان را ..آرزوهایمان را غرق محبت و نگاه معجزه گرت بفرما ***
آمین یا ارحم راحمین...

9 سال پيش

وقتی خواستی دل کسی رو بشکنی ،

متلک بار کسی کنی و به غمش پوز خند بزنی ،

چنگ بزتی به احساساتش و دلت خنک بشه ،

قبلش یه مگاه تو چشماش بکن و با خودت بگو

شاید این آخرین باری باشه که میبینی و میبیندت

بعد یه لبخند بهش بزن و بهش بگو ، دوست دارم ،

بعد یه نفس عمیق بکش و سبکی و آرامش رو با تمام وجودت احساس کن

،،،،،،،،،،،مـــــــــهربــــــــــون بــــــــــاش ،،،،،،،،،،،،،،،،،،،

10 سال پيش

پاییز به من قولی بده

سرد نشو

عشق من سرمایی است

کنارش نیستم

تا سرش غر بزنم لباس گرم بپوشد

10 سال پيش

دلم تنگه……..
دلم گرفته …………
دلم گریه می خواد ……….
آری دلم گرفته٬ از این روزگاران بی فروغ ! از این تکرارهای ناپایان !
دلم گرفته از این همه کینه …. این همه دروغ !
از این مردمان نا مهربان و بی وفا دلم گرفته …….
دلم برای کوچه پس کوچه های مهربانی ها تنگ است !
دلم تنگ است برای کودکی ام که پاورچین پاورچین
روی سنگفرش های زندگی بی دغدغه قدم می زدم !
دلم برای دلتنگی های شیرین و انتظارهای کشنده تنگ است…!
نمی دانم کدامین نامهربان ٬ خواب را از دیدگانم دزدید که
اینگونه در حسرت و دلتنگ خواب شیرینم سرگردانم ؟!
دلم گرفته ! دلم تنگ است !
روزگار چشمانم طوفانی است و در انتظار باران های سیل آساست…..
آره !
این روزا دلم بدجوری گرفته … چشمام منتظر یک بهونه است
که هی بخواد بباره

10 سال پيش

کاش می شد به سادگی یک سلام تمام نبودنت را از یاد ببرم و پاک کنم این همه دلتنگی را از لوح فرسوده ی دل
کاش می توانستم با یک سلام ساده در آغاز این نامه ها خط کشم بر هرچه فاصله هست از دستان من تا لمس بودنت
می بینی؟ دیگر حتی سلام هم برای من که دور از تو مانده ام واژه ی دلنشینی نیست … چرا که با هر درود به یاد می آورم که روزی تورا بدرود گفته ام و غرق می شوم در آرزوی شیرین آن ساعت که تا نهایت هستی عشق، کنارم باشی و هیچ گاه نیازمند سلامی دوباره نشویم
با این همه اگر سلام را کنار بگذارم، در سطرهای نامه هایم چه بنویسم من که می ترسم از رسیدن به واژه ی خداحافظ ؟؟!
این روزهای بودن و نبودنت، چیزی در سینه ام عجیب دلتنگ تو می شود و گاه میان لحظه هایی که مانده در سکوت یک بغض، به نفس نفس می افتد از اضطراب عشق و آنقدر بی قرار و آشفته می تپد که احساس می کنم در این جسم، دیگر جایی برای این همه احساس نیست
می بینی مرا که چگونه با حال و روزی پریشان تر از مجنون و چشمانی لبریز عشق که جهانی را به نظاره می نشاند، رسوای آدم شده ام و ستوده ی عالم؟!
عالمی که بر پایه ی عشق تکیه کرده و می داند که بود و نبود عشق یعنی بود و نبود او
… و اما اعتراضی نیست بر آدمیان؛ این فرزندان فراموشکار که از آن همه عشق تنها نامی را یدک می کشند که برایشان شبیه ” نمی دانم” معنا می شود
اگر خوب گوش دهی می شنوی که حکایت شیفتگی ام هرشب میان ستارگان این سو و آنسو سرک می کشد و آسمانت را سرشار می کند از تلألؤ عشق
و با این همه هنوز نامت را با واژه های سکوتم نجوا می کنم مبادا که به گوش شیطان برسد و آتش کینه اش میان قلب من و توجدایی بیاندازد

10 سال پيش

ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺮﮔﻢ ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﺩﻭﺭﺗﺮﯾﻦ ﻏﺮﻭﺏ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﺖ ﻫﻢ ﻧﺨﻮﺍﻫﯽ ﺩﯾﺪ ...
ﻣﻨﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻫﺮ ﻧﻔﺲ ﺑﺎ ﯾﺎﺩﺕ ﺍﻧﺪﯾﺸﯿﺪﻡ
ﻭ ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﯽ ﺁﻧﮑﻪ ﺗﻮ ﺑﺪﺍﻧﯽ
ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﺎ ﺭﺍ ﮐﺮﺩﻡ ...
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺮﮔﻢ ﻧﺎﻣﻢ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺫﻫﻨﺖ ﺗﺪﺍﻋﯽ ﻧﺨﻮﺍﻫﯽ ﮐﺮﺩ..
.ﻧﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ ﺑﻮﺩ ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭﺕ ﺑﻮﺩ...
. ﺑﯽ ﺁﻧﮑﻪ ﺧﻮﺩ ﺧﻮﺍﻫﺎﻥ ﺁﻥ ﺑﺎﺷﯽ ...
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺮﮔﻢ ﭼﺸﻤﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﮐﺎﻏﺬ ﻧﺨﻮﺍﻫﯽ ﮐﺸﯿﺪ...
ﭼﺸﻤﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻏﻢ ﻫﺎ ﻭ ﺷﺎﺩﯼ ﻫﺎﯾﺖ ﺑﺎﺭﺍﻧﯽ ﺑﻮﺩ ﻭ
ﻣﯽ ﺩﺭﺧﺸﯿﺪ
ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺩﯾﺪﻥ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ ....
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺮﮔﻢ ﮔﺮﻣﺎﯼ ﺩﺳﺘﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﺣﺲ ﻧﺨﻮﺍﻫﯽ ﮐﺮﺩ..
. ﺩﺳﺘﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺭﻭﺯ ﻭﺷﺐ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﻟﺒﺨﻨﺪﺕ ﺩﻋﺎ ﻣﯽ
ﮐﺮﺩﻧﺪ ...
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺮﮔﻢ ﺻﺪﺍﯾﻢ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺍﻫﯽ ﺷﻨﯿﺪ ....
ﺻﺪﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﮔﺮﭼﻪ ﺍﺯ ﻏﻢ ﭘﺮ ﺑﻮﺩ ﺍﻣﺎ ﺷﻨﯿﺪﻩ ﻣﯽ ﺷﺪ
ﺗﺎ ﺑﮕﻮﯾﺪ
": ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ "
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺮﮔﻢ ﺧﻮﺍﺑﻢ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺍﻫﯽ ﺩﯾﺪ....
ﺧﻮﺍﺑﯽ ﮐﻪ ﺷﺎﯾﺪ ﺩﯾﺪﻧﺶ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﺁﺭﺯﻭﯾﻢ ﺑﻮﺩ
ﻭ ﺍﻣﯿﺪ ﭼﺸﻢ ﺑﺮ ﻫﻢ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﻢ....
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺮﮔﻢ ﺭﺩ ﭘﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﺨﻮﺍﻫﯽ ﮐﺮﺩ ...
ﺭﺩ ﭘﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺳﮑﻮﺕ ﺷﺐ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺷﮑﺴﺖ
ﺗﺎ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺷﻮﺩ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺑﻮﺩ ....
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺮﮔﻢ ﺑﺎﻏﭽﻪ ﯼ ﮔﻞ ﻫﺎﯼ ﺭﺯﻡ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺍﻫﯽ ﺩﯾﺪ...
.ﺑﺎﻏﭽﻪ ﯼ ﮔﻞ ﺭﺯﯼ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﻣﺰﯾﻦ ﮐﻨﻨﺪﻩ ﯼ ﮔﻠﺪﺍﻥ ﺍﺗﺎﻗﺖ ﺑﻮﺩ...
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺮﮔﻢ ﻧﺎﻣﻪ ﻫﺎﯼ ﻧﺎﺗﻤﺎﻣﻢ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺍﻫﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪ ...
.ﻧﺎﻣﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺳﺮﺍﺳﺮ ﺷﻮﻕ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻧﻮﺷﺘﻦ ﺑﻮﺩ ...
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺮﮔﻢ ﺗﻮ ﺣﺘﯽ ﻗﺒﺮﻡ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺍﻫﯽ ﺷﻨﺎﺧﺖ...
.ﺗﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﺣﺘﯽ ﺭﻭﯼ ﻗﺒﺮﻡ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻧﻮﺷﺘﻢ...
.ﻧﻮﺷﺘﻢ ": ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ "

ﻧﻮﺷﺘﻢ ": ﺗﻮ ﻧﯿﺰ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺑﺪﺍﺭ "
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺮﮔﻢ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺑﯽ ﺧﺒﺮﯼ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺑﻮﺩ ....
ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﺧﺎﮎ ﺑﺮ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﻡ
ﺳﺎﻝ ﻫﺎﺳﺖ ﻣﺮﺩﻩ ﺍﻡ ﻭ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ ...
ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺭﻩ ﮔﺬﺭﯼ ﻏﺮﯾﺒﻪ
ﮔﺮﺩﻧﺒﻨﺪﯼ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﭘﯿﺪﺍ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﻧﺎﻡ ﺗﻮ ﺭﻭﯼ ﺁﻥ ﺣﮏ ﺷﺪﻩ
ﺍﺳﺖ...
ﻧﺎﮔﺰﯾﺮ ﮔﺮﺩﻧﺒﻨﺪ ﺭﺍ ﺧﺎﮎ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ ...
ﻗﺒﺮ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﺁﻥ ﻗﺮﺍﺭ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺩ...
ﺭﻭﯼ ﺗﭙﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﺷﻬﺮ ﺍﺳﺖ
ﻭ ﺗﻮ ﺣﺘﯽ ﺩﺭ ﺧﯿﺎﻟﺖ ﻫﻢ ﺁﻥ ﺗﭙﻪ ﺭﺍ ﺗﺼﻮﺭ ﻧﺨﻮﺍﻫﯽ ﮐﺮﺩ ...
ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻫﻮﺍ ﺑﺎﺭﺍﻧﯽ ﺳﺖ ﻭ ﻣﻦ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﻢ
ﮐﻪ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﺎﺷﯽ ﮐﻪ ﺧﯿﺲ ﺷﻮﯼ ﻭ ﭼﺘﺮﯼ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﺎﻧﺖ
ﻧﺒﺎﺷﺪ ...
. ﻣﻦ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻭ ﺧﯿﺲ ﺷﺪﻥ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻋﺎﺩﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ... .
ﺑﻪ ﺭﺍﺳﺘﯽ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺮﮔﻢ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺷﺪ ...
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺮﮔﻢ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ
ﻓﺎﻧﻮﺱ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻗﺒﺮﻡ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﻓﺎﺗﺤﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪ؟
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺮﮔﻢ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ
ﺑﺎ ﺍﺷﮏ ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﻏﺒﺎﺭ ﺑﺮ ﻗﺒﺮﻡ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺷﻮﯾﺪ؟
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺮﮔﻢ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ
ﮔﯿﺘﺎﺭ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺁﻭﺍﺯﻩ ﺭﻓﺘﻨﻢ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪ؟
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺮﮔﻢ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ
ﺑﺮﺍﯼ ﻧﺒﻮﺩﻧﻢ ﺑﯽ ﺗﺎﺏ ﻭ ﻧﺎ ﺁﺭﺍﻡ ﻣﯿﺸﻮﺩ؟
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺮﮔﻢ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ
ﺑﻪ ﯾﺎﺩﻩ ﺳﻮﺧﺘﻦ ﺩﻟﻢ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻣﺮﺍ؟
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺮﮔﻢ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ … ؟ !�