خدایا دلم که برایت تنگ می شود با آنکه می دانم همه جا هستی اما به آسمان نگاه می کنم چرا که آسمان سه نشانه از تو دارد :
بی انتهاست ، بی دریغ است و چون یک دست مهربان همیشه بالای سرماست !
.
.
خـــدا تنها اسمی است که هر کجا صدایش زدم گفت : جانم !
.
.
خدایا در این آشفته بازار کمک کن تا دلم بلرزد به نگاهی که بیارزد …
و ای کاش آن نگاه نگاه تو باشد !
.
.
همیشه سرم بالاست چون بالا سرم خداست !
.
.
فرو افتادن در مقابلِ خدا ؛ تنها راه برخاستن است …
.
.
اگر ذره بین نگاه قوی باشد ، در تمام صفحه های ورق خورده زندگی اثر انگشت خدا دیده میشود !
.
.
بدترین احساس زمانی است که خودت هم می فهمی که از خدا دور شده ای …
- جنسیت : زن
- سن : 39
- کشور : ایران
- استان : انتخاب كنيد
- شهر : کرج
- فرم بدن : هیکل ورزشی
- اندازه قد : 1.90
- رنگ مو : طلایی
- رنگ چشم : آبی
- تیپ لباس : انتخاب كنيد
- سيگار : انتخاب كنيد
- وضعیت زندگی : انتخاب كنيد
- اجتماع : انتخاب كنيد
- زبان : انتخاب كنيد
- برنامه مورد علاقه : انتخاب كنيد
- وضعیت تاهل : انتخاب كنيد
- وضعیت بچه : ندارم
- وضعیت سواد : کارشناسی
- نوع رشته : انتخاب كنيد
- درآمد : خوب
- شغل : مربی والیبال
- وضعیت کار : آزاد
- دین : مسلمان
- مذهب : انتخاب كنيد
- دید سیاسی : هیچکدام
- خدمت : فراری
- شوخ طبعی : متوسط
- درباره من :
علاقه شدیدی به تفریح دارم ورزش رو ترک نمیکنم دوستی خارج از فضای نت ندارم تل هم نمیدم عکسمم دیدنش خرج داره
درضمن چت در این سایت هم جواب نداره - علایق من : والیبال _ کوه نوردی _ کارتین_اسب سواری
- ماشین من : مگان
- آدرس وبلاگ : بدو بدو تا برسی
- غذای مورد علاقه : فلافل جنوبی
- ورزش مورد علاقه : والیبال _ فوتبال
- تیم مورد علاقه : استقلال تهران
- خواننده مورد علاقه : نمکی *با آهنگ * نونه خوشکی نونه خشک
- فیلم مورد علاقه : لورا شب بخیر
- بازیگر مورد علاقه : همون کچله با اون مو بلنده
- کتاب مورد علاقه : انتخاب كنيد
- حالت من : انتخاب كنيد
- فریاد من : اگر دروغ رنگ داشت هر روز شاید ده ها رنگین کمان در دهان ما نطفه می بست و بی رنگی کمیاب ترین چیزها بود
- اپراتور : همراه اول
- نماد ماه تولد : اسفند
- تعداد اخطار : نداره
- دلیل اخطار : انتخاب نشده
- هدر پروفایل : انتخاب كنيد
- آهنگ پروفایل : انتخاب كنيد
11 سال پيش
sooosan
11 سال پيش samira73
داستان من و تو از آنجا شروع شد که پشت شیشه ی بی جان مانیتور به هم جان دادیم ... !
با دکمه های سرد کیبرد ، دست های هم را گرفتیم و گرمایش را حس کردیم ...!
با صورتک ها ، همدیگر را بوسیدیم و طمع لب هایمان را چشیدیم ...!
آهنگی را هم زمان با هم گوش کردیم و اشک ریختیم ...!
شب بخیر هایمان پشت خط های موبایلمان جا نمی ماند ...!
امروز داستان برگشت ...
آغوش هایمان واقعی ، بوسه هایمان حقیقی ، اما با این تفاوت که دیگر من و تو نبودیم ، هر کداممان یک "او" داشتیم ...!
پشت شیشه ی سرد مانیتورم ، دلم لک زده برای یک صورتک بوسه ....!
لک زده برای یک آهنگ همزمان ...
لک زده برای یک شب بخیر ...
شب بخیر...!!