بلاگ كاربران
- عنوان خبر :
داستان +18 اگه فیلتر نشه زن شوهر دار
- تعداد نظرات : 14
- ارسال شده در : ۱۳۹۲/۰۴/۲۷
- نمايش ها : 378618
یه جوو نی بود که خیلی خوش گل و زیبابود
معروف بود به یوسف محله {همون یوزارسییییف}، ولی ..........
فروشنده بوتیک بووود شایدم تو مزون کار میکرد
خلاصه که خیلی ناناز و ماه بود {مث خووودم
اما بازم مث همیشه هرجا که یه فاجئه بوجود میاد یه زن.... اونم زن شوهر دار!!!!
. آنقدر شهوت بر آن زن غلبه کرده بود که هر روز میرفت، پارچه میخرید و هر بار شعله شهوت او زیادتر میشد.
یک روز رفت، چند طاقه پارچه خرید و کلی بار و لباس زیر هم خریییید - شیطان هم حمایت و کمکش کرد
- گفت: من نمیتوانم بیاورم، بده شاگردت بیاورد. خودش به منزل رفت تا خود را مهیا کند.
یوسف بار ها رو اورد در خونه ، درب را زد، زن گفت: پارچهها را داخل بیاور.
همین که داخل آمد،
زن درب را بست و وایستاد جلوش ..... یکی یکی لباس هاشو در اورد... حالا یوسف هم داره دلش میره ....
زن کم کم کامل برهنه شده بود...
یه قدم .... دو قدم..... نزدیک و نزدیکتر شد.... انگشتشو گرف جلو دماغش ...... هیییییس هیچی نمیگی و ساکت!!!
والا داد میزنم وابروت رو میبرم که.....
اومد جلو تا دستشو از پیرهن یوسف گرفت.......
پسر دودل شد یه کمی هم هول ورش داشته بود تازه ..... (000) از اون لوازم بهداشتی ها هم نداشت....
اما تصور کنین چنین صحنه ایی رو......
همه چی اماده بود ... یوسف گفت بذار یه دقیقه برم سرویس و اماده شم بعد حسابی بزنیییم به تیپ و تال هم.......
یوسف رفت دستشویی و از ترس خدا و عذاب وجدان سر و صورت زیباش رو پر از مدفوع و فضولات کرد!!!!
بعد هم که اومد جلوی زن زن گفت : اه برو گمشو بیرون .....
و خدا هم برای پاداش ترک شهوت اونم فقط واسه یه بار علم تعبیر خواب و بوی همیشگی بهشتی رو به ابن سیرین اعطا کرد!!!!
از اونایی هم که تو کف موندن عذر میخواااااااااام هههههه خعلی حال میده
درضمن مریض نیستم !!
جونم هم نمیخاره !!
عمه هم ندارم خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
عالی ترین داستان بود
من ورژن قدیمیشو شنیده بودم ولی 2013 یه کمی اپدیت شده بود ولی به هر حال:
tanx
حالا دادش نمیشد وسطش از خودت تعریف نکنی
ولی آیا از آن مردان خدا و جوان های اهل خدا در کنار خودمان و بین دوستانمان داریم
آیا دوستانی داریم که با دیدنشون یاد خد بیفتیم
این هم باشم سوال بزرگ من از خودمون در تنهایی هامون
التماس دعا
خوشم میـــــــــــــــــاد ازاین کارات!!!
تلنگر توپسی بود
راستی منظورت از کافی کتاب اصول کافیه دیکه نــــــــــــــــــــــــع؟؟؟
نویسنده اش هم شیخ کلینی دیگه ؟؟؟
خود کافی رو که مانمیشناســــــــــــــــــــــــــــــیم کی کی بوده؟؟
زیبا بود و پر معنا
حالا دادش نمیشد وسطش از خودت تعریف نکنی
ولی آیا از آن مردان خدا و جوان های اهل خدا در کنار خودمان و بین دوستانمان داریم
آیا دوستانی داریم که با دیدنشون یاد خد بیفتیم
این هم باشم سوال بزرگ من از خودمون در تنهایی هامون
التماس دعا
نه فداتشم....
فعلا تناقض مناقض رو بخیال شو!
مرحوم کافی جوابگوئه!! من که نیدونم manam خانوم میگه!
در ضمن گوگل هم در جریانه
من که شنیده بودم یارو میوه فروش بوده که!!!!!!!!! الان کی جوابگوئه؟ من دچار تناقض شخصیتی شدم!!!!!
{1}
باعشــــــــــــــــــــــــه.... حالا میای پیشم خوابتو تعبیر کنم......اگه کردم//
این داستانو کافی از استادان فقه زمان قدیم تعریف کرده که الان بسبک جدید از تو خوندیم ممنون
حالا تو که اینقد خوشکلی حواست باشه که نیاز به فضولات پیدا نکنی